نقدی بر پوزه چرمی به کارگردانی محمد علی زمانی
“هنر نان نمیشود اما شراب زندگی است.”
این همان چیزی است که در پس شخصیت پوزه چرمی جریان دارد. مردی (با بازی وحید جباری) نویسنده، متفکر، اما تنگدست که معاش خانه را همسرش (با بازی ندا مقصودی) از طریق شغل گارسونی تامین میکند. مردی با ایدهها و سخنانی که بر آینهی خانه ثبت میشوند. آینهای که مردی تصویر مردی مجنون روی آن نقاشی شده و جالب اینکه هم زن و هم مرد قصه از آن نقاشی تعجب یا واهمه ای ندارند. گویی آن را میشناسند ،اگرچه از آن سخنی نمیگویند.
چهارده ماه (دو چرخه تکاملی هفت تایی) از زندگی مشترک نویسندهی داستان با همسرش میگذرد اما تنها چیزی که دست مایهی همهی آن نوشتنهاست ، تنها تختی برای خوابیدن است. اگر چه پوزه چرمی به زندگی سادهخود دلخوش است و به راستی چیزی جز سیگار و نوشیدنی نمیخواهد که عیشش را کامل کند.
نمایش اما با خشونت آغاز میشود. موسیقی، صدای اره برقی، پیشبند خونی، ماسک پوزه چرمی شما را به این سوق میدهد که به دیدار تئاتری در ژانر وحشت آمده باشید و مردی را به تماشا می نشینید که احیاناً قاتل سریالی باشد. اما چند دقیقه بعد تمام آن توحشها در سایهی صدای زنی رنگ میبازد مرد عاشق نویسندهای را میبینید که حتی در برابر کتکهای زن، بی دفاع میماند و اجازه میدهد بدنش مورد لت و کوب همسرش قرار گیرد. تمام اینها از مرد شخصیتی دوگانه به ما میدهد که درمسیر قصه از ترسهایش سخن میگوید و اره ای که دستمایه آرامش مرد است. پنداری، مرد در پی اره برقی خود ترسهایش را پنهان میسازد و آنچه که سالها به واسطهی تحمل حقارتهایش از سوی پدر، همسر و اطرافیان دریافت کرده ، در سایهی وجود این وسیله به قدرتی بلامنازع تبدیل میشود. همین قدرت است که مرد را به بعد نرینه خود برده و در خیابان به عربده کشی میکشاند و پای پلیس را به خانهاش باز میکند و تمام طلب پوزه چرمی از پلیس غذایی گرم، نوشیدنی و سیگاری برای کشیدن است. مرد اما در همان شب همسرش را به موسیقی عاشقانه دعوت و تلاش میکند تا شبی خاطره انگیز را برایش رقم بزند. گویی میداند این شب فرجامین اوست و صبح هنگام زمانی که در پی درخواست غذا از پلیس پنجره را میگشاید سینهاش آماج گلولهها خواهد گشت و او در نهایت ندانسته شدن جان میبازد.
به نظر میآید گروتسک در این اثر به خوبی دیده میشود. عواطفی چون بیم، تنفر، شادی، سرگرمی و دلهره در این نمایش بهچشم میخورد و البته در جهانی متناقض آنها را میبینیم. درست همانجایی که انتظار داریم تا زن قصه از پلیس مدد بگیرد، به پشتیبانی مرد پاسخ پلیس را داده و زندگی عاشقانهای رقم میخورد و آن دم که مرد میباید نقش مرد خشمگین را بازیکند مردی منفعل و توسریخور ظاهر میشود. این تقابل بین دو جانبه شخصیت تاریک و وجه کمیک در نمایش ما را به زهر خندی میکشاند که در پس آن ضعفها کمبودها، ناهماهنگیها و پستیها عیان میگردد. شخصیت پوزه چرمی بارها از ناامنی مردم در خیابانها چه شب و چه روز سخن میگوید و درباره اضمحلال اخلاقی حرف میزند و آنها را علت خانه نشینی خودش میداند مسیر نمایش اگر چه فرجامی نیک ندارد اما با درهم آمیختن طنز در کلام شخصیت ها سعی نموده است تا از جنبه دهشتناک آن بکاهد تا از آزار مخاطب در شکل عمیق جلوگیری کند.
اره برقی فیالواقع دستمایه الهام پوزه چرمی برای نوشتن است و او را به اوج لذت میرساند و آنچه برایش مرهم عقده های روانی میشود اره برقی است تا جایی که زن در بخشی از قصه اره برقی را رقیب عشقی خود مییابد و به آن حسادت میکند.
آنچه واضح است کارگردانی در خور توجه محمدعلی زمانی برای این نمایش است. و همچنین مشخص است موسیقی مسعود خرداد و سایر افکتها و صداها با دقت و وسواس خاصی ساخته و انتخاب گردیده است.
امید که مورد اقبال دوستداران تئاتر قرار گیرد.
فریال آذری
بهمن ماه هزار و چهارصد خورشیدی