برخلاف تصور عمومی، تئاتر بین خانواده های مرفه جایی ندارد
«معاشر» تکهای از واقعیت جامعه امروز ماست
تئاتر آنلاین – گروه فرهنگ و هنر | سنگلج، قدیمیترین تماشاخانه فعال شهر تهران این روزها میزبان نمایشی است که در آن به یکی از مهمترین مسائل و معضلات خانوادگی پرداخته شده است، مسئلهای که شاید برای هر خانوادهای پیش نیاید، اما بدون شک وجود آن در جامعه بر هیچکس پوشیده نیست؛ خیانت، مسئله مهمی که با ورود فضای مجازی و گسترش جهان ارتباطات، متاسفانه رشد بسیار چشمگیرتری داشته است و خانوادههای بسیاری را به جدایی کشانده است.
«معاشر» اثری از احسان حاجیپور است که بازیگران خوشنامی در آن ایفای نقش میکنند؛ در رابطه با متن روان و بازیهای این نمایش میتوان گفت که حاجی پور با زیرکی و درستبینی خود، این نمایش را به واقعیترین شکل ممکن به روی صحنه برده است؛ نکته مهم دیگری که در این نمایش شاید بسیار مورد توجه قرار گیرد، بحث وجود نقشهای مکمل است، نقشهایی که شاید تنها چند خط دیالوگ داشته باشند، اما در لحظات پایانی، تماشاگران و صحنه را مجذوب خود خواهند کرد.
محوریت اصلی داستان بین دو شخصیت ساقی و امیرحسین میگذرد؛ لیلا برخورداری یا همان شخصیت ساقی به زیبایی توانسته است شخصیت ساقی داستان را به تصویر بکشد، شخصیتی که اگرچه نقش منفی نمایش محسوب میشود، اما حرفهای زیادی را بیان میکند؛ فریدون محرابی که یکی از اساتید بزرگ بازیگری تئاتر در ایران به شمار میرود، حسهای بینظیر شخصیت امیرحسین را به خوبی به مخاطب منتقل میکند، او به نحوی عصبانیت خود را بروز میدهد که بدون شک، هیچ فردی نمیتواند از بازی او گلهای داشته باشد.
بنابرگفته امیرحسین، ساقی عاشقانه او را دوست داشته است و او حتی قبل از ازدواج نیز با ساقی در ارتباط بوده است، بدون شک مفهوم عشق همواره در تمامی تاریخ وجود داشته و مسلما این احساس شگرف لایتناهی همانگونه که از ازل همراه انسان بوده، تا پایان ابدیت نیز او را همراهی خواهد کرد. اما به راستی این پدیده انسانی به چه طریقی میتواند خدشهدار شود؟ عشق از سمت چه کسی و چگونه از بین میرود؟ چرا عشق انسانها به یکدیگر در درازمدت کاسته میشود و نیازهای احساسی یکدیگر را نمیبینند؟
سمیرا صبوری یکی از بازیگران مکملی است که میتوان گفت حضور بسیار موثری در این اثر دارد، تارای «معاشر» برای لحظاتی حتی تمامی بار دراماتیک داستان را برعهده میگیرد و یکی از ستونهای کارگردان برای ایجاد حدس و گمان مخاطبان به شمار میرود؛ بدون شک انتخاب این نقش از لحاظ نحوه پوشش لباس و چهره برای کارگردان بسیار مهم بوده است.
«همدلی» گفتوگویی با سمیرا صبوری ترتیب داده است که در ادامه از نظرتان میگذرد:
بهنظر شما آیا میتوان گفت«معاشر» به نقش منفی فضای مجازی در زندگیهای خانوادگی اشاره دارد؟
فکر نمیکنم قصد کارگردان بر این بوده تا فضای مجازی یا عامل دیگری را متهم کند، اما به هر حال وجود این فضا برای آشناییهایی که نباید وجود داشته باشد، فضارا آمادهتر میکند و میتواند آسیب جدی را به ساختار خانوادهها وارد کند؛ همانطور که در نمایش مشاهده میشود ساقی و مدیر آموزشگاه شاید در فضای مجازی با یکدیگر در ارتباط بودهاند، اما آشنایی آنها در فضای مجازی نبوده است. از نگاه من باید بیش از اینها ریشهیابی شود، تا بهطور کامل مشخص شود که مسئله اصلی چیست که یک زندگی به این نقطه میرسد.
اما در طول نمایش، در بسیاری از مواقع، صحبت از تلگرام و تلفن همراه است و حتی
دختر بچه نمایش نیز دائما آن را در دست دارد، فکر نمیکنید اینها یک اشاره غیرمستقیم است؟
بله، اشاره دارد، اما هدف اصلی معاشر این موضوع نبوده است؛ این نمایش تکهای از واقعیت جامعه امروز را نشان میدهد، در زندگی امروزِ جوانان و نوجوانان ما نیز، دنیای مجازی بسیار بسیار پررنگ است و از این جهت که بگوییم باب گفتگو بین افراد کم شده است، کمتر دورهمیهای قدیمی برگزار میکنند و… درست است و متاسفانه به ساختار خانواده نیز آسیب جدی وارد میکند. ولیکن اگر بخواهیم بگوییم که موضوع اصلی «معاشر»، فضای مجازی بوده است، درست نیست، چراکه «معاشر» تنها روایتکننده است و به هیچ وجه قصد ندارد تا چیزی را متهم و محکوم کند و تنها بخشی از زندگی همه انسانهایی را نشان میدهد که به شکلهای گوناگون اتفاق میافتد، به این صورت که کسانی که داخل آن زندگی هستند، از بیرون نیز این واقعه را تماشا کنند و آگاه شوند که چه اتفاقاتی در زندگیهایشان در حال رخ دادن است.
متاسفانه بعضی اتفاقات آرام آرام برای ما عادی میشوند و این عادی شدن از نگاه من میتواند ضرر بسیار بالایی به زندگیهای خانوادگی و زیست اجتماعی افراد جامعه وارد کند.
در قسمتی از نمایش مخاطب به این باور میرسد که تمامی اتفاقات یک سوءتفاهم بوده و حل شده است، اما به یکباره همه پیچیدگیها باز میگردد و مخاطب مجددا ذهن خود را درگیر ماجرا میبیند؛ این بازی با ذهن مخاطب را مثبت میدانید یا منفی؟
من نویسنده کار نبودهام و نمیدانم این بخش چه مقدار حرفهای بوده است و چه مقدار غیرحرفهای؛ اما بهعنوان یک تماشاگر حرفهای تئاتر، فکر میکنم این بازی با ذهن مخاطب اتفاق بدی نیست چرا که همه ما انسانها بازی را دوست داریم؛ از کودکان که دلمشغولی اصلیشان بازی است تا بزرگسالان، اما در نهایت فکر میکنم که نویسنده ذهن مخاطب را بازی نداده است، در واقع او را در بازی راه داده است و این دو امر کاملا با یکدیگر متفاوت هستند.
این اتفاق مخاطب را عصبی نمیکند، اما جرقهای در ذهن او ایجاد میکند که در تصورش میگوید ممکن است اینگونه نیز باشد و به راستی که هرکدام از این اتفاقات ممکن است رخ دهد و من این بازی را دوست دارم.
بهنظرم کارگردان یک اتفاق دیگر را نیز به ما نشان داده است و آن این است که همه اتفاقات به خوبی و خوشی تمام میشود، اما باید از سویی دیگر نیز به آن نگاه کرد که این نوع اتفاقات خطرات بسیار بزرگی است که باید حواس مان را جمع کنیم؛ به همین دلیل من آن را مثبت میدانم، اما بدون شک هر مخاطبی خود به تنهایی میتواند در رابطه با این موضوع اظهارنظر کند.
چیزی که باعث شد تا من در این کار ایفای نقش کنم، علاقه شدیدم به نمایشنامه بود و احساس میکردم این اتفاقات حداقل در اطراف من بسیار واقعی است و از امیرحسین و ساقی و ساغر، مدلهای مختلفی در جامعه امروزی وجود دارد و من بسیار با اینگونه افراد مواجه شدهام.
از آنجایی که این روزها کمتر نمایشی به واقعیتهای جامعه نزدیک است؛ اینکه تمامی اتفاقات این نمایش در یک ساعت رخ میدهد از نگاه شما آیا با منطق واقعیت منطبق است؟
ما متاسفانه در کشورمان نمایش رئال بسیار کم داریم و میدانیم که سلیقه مردم به سمتی رفته است که برشی از زندگی واقعی انسانها را تماشا کنند و دنبال داستانهای عجیب و غریبی که در زندگی معمولی رخ نمیدهد، نیستند.
این اتفاق بیشتر در سینما روی داده است، اما باید در عرصه تئاتر نیز رخ بدهد، چرا که رسالت تئاتر این است که بهعنوان یکی از شاخههای نمایشی بتواند به مردم آگاهی دهد و متاسفانه توجه به رئالیسم و واقعیت پیرامون، مسئلهای است که در تئاترهای کشورمان کمتر بدان پرداخته میشود.
اگر یک دعوا و یا مشاجرهای در خانواده و یا جمعی به این شکل رخ میدهد، ممکن است به هر نحوی سرباز کند و پس از آن تصمیمگیری با اعضای آن خانواده یا جمع است که در نهایت چه کار درستی را از نظر خود انجام دهند؛ همانطور که امیرحسین در نمایش «معاشر» به این نتیجه رسید که باید زندگیاش را حفظ کند، نگاه او در انتهای کار در واقع نشاندهنده حس و آگاهی او نسبت به این اتفاق است، اما بخاطر زندگی، دختر و کارش، ترجیح میدهد که موضوع بیش از این باز نشود و همسرش را به روال زندگی سابق بازگرداند؛ این واقعیتی است که در زندگی همه ما وجود دارد.
طلاق عاطفی و یا مسئله خیانت، دو موضوع مهمی هستند که عامل جدایی و طلاق زوجها میشوند و امروزه باید از این دسته معضلات جلوگیری شود.
فریدون محرابی در گفتگویی تاکید کرده است که زوجهای جوان و کسانی که در شرف ازدواج هستند، نمایش «معاشر» را ببینند؛ علت را چه میدانید؟
بدون شک علت دقیقش را خودشان بهتر میدانند و ممکن است دلیل من با آن تفاوت بسیاری داشته باشد، اما من بهعنوان فردی که فعالیت اصلیام آموزش و تربیت است، گاهی به اولیاء فیلمها و تئاترهایی را پیشنهاد میدهم که تماشا کنند و در این مورد نیز با آقای محرابی موافق هستم.
از نگاه من زوجهای جوان باید بدانند که بعد از مدتی از تب و تاب اولیه خارج خواهند شد و ممکن است اتفاقات بسیاری در کمین آنها باشد، صرف اینکه زوجی با یکدیگر ازدواج کردهاند و زیر یک سقف زندگی میکنند و یا اینکه با فرزند داشتن، پایههای زندگیشان محکم شده است، دلیل نمیشود تا همه امور به روال عادی خود پیش برود؛ زندگی درختی است که باید دائما آبیاری شود و به آن عشق و اهمیت و… تزریق کنیم.
این نمایش نشان داد که درخت زندگی اگرچه یک ریشه شانزده ساله و گذشتهای عاشقانه که حتی منجر به بارداری پیش از ازدواج ساقی شده بود نیز داشته باشد، اما شاید خشکیده باشد آن هم به این دلیل که به آن رسیدگی نشده است و مواد مورد نیازش تزریق نشده است؛ همانطور که ما در داستان میبینیم، امیرحسین برای راحتی همسر و فرزندش تلاش فراوانی میکند اما متاسفانه گویا نیازهای عاطفی همسرش را فراموش کرده است و همین موضوع باعث شده تا همسرش به سراغ فردی برود که ممکن است نسبت به امیرحسین از امتیازات بسیار کمتری برخوردار باشد، اما درون او حس خوبی را ایجاد میکند.
از نگاه من جوانان قبل از ازدواج باید با یک دید باز و عاقلانه به سمت این موضوع بروند، ما متاسفانه در بسیاری از فیلمها و سریالهایمان تنها علاقه دو نفر به یکدیگر را نشان میدهیم و با یک عروسی قصه را تمام میکنیم، در حالی که قصه به تازگی از این نقطه شروع میشود و خوشبختانه این روال در سینما و تئاتر کشورمان رو به کاهش است.
شما یکی از نقشهای مکمل در این نمایش بودید، از نگاه شما اهمیت نقشهای مکمل در عرصه تئاتر چیست؟
واقعیت این است که نه فقط در عرصه تئاتر و هنر بلکه در زندگی واقعی نیز همه انسانها، مکمل یکدیگر هستند و هرکدام به نحوی در زندگی اطرافیانشان نقشی را ایفا میکنند که به هیچوجه نمیشود آنها را نادیده گرفت؛ تئاتر، یک کار گروهی و زمان بر است و ما جدا از تمرینهایمان حدود یک ماه بر روی صحنه با یکدیگر زندگی میکنیم.
هنگامی که آقای محرابی و یا خانم برخورداری نقش خود را به خوبی در این نمایش ایفا میکنند، بدون شک من بهعنوان تارا باید کمکی برای آنها باشم و بالعکس آنها هم باید مرا در ایفای نقشم یاری کنند، چرا که کار تیمی و گروهی است، در غیر اینصورت تبدیل به یک کار مونولوگوار خواهد
شد.
به همین دلیل از نگاه من اهمیت نقشهای مکمل کمتر از نقشهای اصلی نیست، اما طبیعتا کمتر دیده خواهند شد و نقشهای اصلی بیشتر در ذهن و خاطره مخاطب ماندگار میشوند؛ بدون شک برای من تنها خود هنر و علیالخصوص تئاتر از اهمیت ویژهای برخوردارند و تفاوت زیادی بین نقش اصلی و مکمل در این کار نمیبینم، حتی اگر کارگردان نقش کوتاهتری را مناسب من میدیدند با کمال میل آن را میپذیرفتم، چرا که من به خودِ داستان علاقه پیدا کرده بودم نه به نقش خاصی.
هنر و تئاتر از اهمیت بالایی برخوردار هستند و من بهعنوان فردی که روزانه با تعداد زیادی از والدین در ارتباط هستم، همچنان این دغدغه را داشتهام که برخلاف تصور عمومی تئاتر در بین خانوادههای مرفه جایی ندارد و میبینم که حوصله تماشای یک نمایش خوب در پایین شهر و یا مرکز شهر را ندارند و نهایت اتفاقی که ممکن است در اینباره رخ دهد، تماشای نمایشهای کودک برای فرزندانشان و یا تئاترهای آزاد است و بدون شک این امر نیاز به یک فرهنگسازی مهم دارد.
بهنظر شما چرا اجرای نمایشها در نقاط مرکزی شهر و مکانهایی که مردم بیشتر در آنها رفت و آمد دارند، بهتر است؟
امروزه بیشترین افرادی که نمایش را به صورت حرفهای دنبال میکنند یا دانشجویان و اساتید این رشته هستند و یا افرادی هستند که فعالیت تئاتری انجام میدهند، به نوعی میتوان گفت طرفداران نمایش در کشور ما قشر متوسطه جامعه و دانشجویان میباشند و این افراد رفت و آمد در نقاط مرکزی شهر از نظر وقت، برایشان بهتر و راحتتر است.
من فکر میکنم که این امر نشاندهنده آن است که ما همچنان به آن نقطهای که باید، نرسیدهایم، چرا که ما تا جایی باید برویم که طبقه مرفه جامعه نیز به تماشای تئاتر رغبت نشان دهند؛ با اینکه رفت و آمد برای آنها سخت و دشوار است، اما بدون شک تعداد سالنهای شمال شهر نیز به مراتب افزایش پیدا خواهد کرد.
آیا میتوان گفت که هنر نمایش در تهران اشباع شده است؟
بهعنوان یک تماشاگر به این سوال پاسخ خیر میدهم، متاسفانه ما در سطح شهر نمایشهای خوب و قابل قبولی داریم که با تماشاگران اندکی به روی صحنه میروند و از لحاظ گیشه یک شکست بزرگ را تجربه میکنند، اما این به دلیل اشباع شدن هنر نمایش در تهران نیست، این امر به دلیل کم اهمیت بودن هنر نمایش اتفاق میافتد.
اگر در خاطر داشته باشیم، چندین سال قبل، سینما نیز این دوران را تجربه کرد و مردم در منزل فیلم را تماشا میکردند، اما امروز فرهنگ سینما رفتن جا افتاده است و فضا کاملا فضای متفاوتی شده است؛ سینما رفتن تبدیل به فرهنگی شده است که باید در جامعه وجود داشته باشد.
متاسفانه من فکر میکنم در این مورد، تئاتر بسیار بسیار مظلوم واقع شده است و جایگاه خود را در بین مردم جامعه پیدا نکرده است، اما مطمئنا در سالهای آینده، نسلهای بعدی این شرایط را نخواهند داشت و ما در آن زمان دیگر نمیتوانیم بگوییم که هنر تئاتر در تهران اشباع شده است، به این دلیل که تقاضاها و درخواستها بیشتر شود و مردم بلیطهای یک نمایش را از قبل پیشخرید کنند، اینها اتفاقاتی است که بسیار کم در عرصه نمایش رخ میدهد اما بدون شک آینده این چنین نخواهد بود.
بهعنوان صحبت پایانی اگر نکتهای باقی مانده، بفرمایید…
پیشنهاد میکنم افرادی که میخواهند وارد یک زندگی مشترک شوند و افرادی که وارد زندگی مشترک شدهاند، به تماشای این نمایش بیایند و ببینند که چه خطرات احتمالی ممکن است در کمین خانوادهها باشد و چگونه باید از این خطرات مراقبت کنند تا به آن سمت و سو نروند.
روزنامه همدلی