فرناز بهزادی دست عروسکهایش را گرفت و رفت
فرناز بهزادی اگرچه تعداد زیادی عروسک برای تئاتر ایران ساخته است، اما در آستانه 65 سالگی هنوز از وضعیت تئاتر عروسکی ایران راضی نیست.
فرناز بهزادی، هنرمند پیشکسوت تئاتر دنیای شخصی خودش را میان عروسکهایش دارد. وقتی به مناسبت تولد 65 سالگی به سراغش رفتیم، مشغول جمعآوری وسایل خود برای اسبابکشی بود. گفت می خواهد دست عروسک هایش را بگیرد و ببرد انزلی. آنجا عروسکهایش را نمایش بدهد و روی ایدههای تازهاش بر روی عروسکهای اسباب بازی کار کند.
فرناز بهزادی متولد 24 تیرماه سال 1328 در تهران است. او دیپلم رشته معماری داخلی از تهران ( هنرستان امینالدوله)؛ دیپلم نقاشی و مجسمهسازی از سوئیس و لیسانس تئاتر گرایش عروسکی از دانشگاه ونسن پاریس دارد. بهزادی طی نزدیک به نیم قرن فعالیت هنری در کارنامه خود نویسندگی، کارگردانی، ساخت عروسک، طراحی ماسک و حتی طراحی لباس و صحنه را در تئاتر، سینما و تلویزیون ایران و خارج از کشور دارد.
طراحی لباس سریال “دلیران تنگستان”، طراحی صحنه فیلمسینمائی “عبدالله” به کارگردانی جرج برتونی، طراحی و ساخت عروسک و ماسک برای نمایش “ویکتور هوگو ورویاهایش” به کارگردانی رنه دوماز، ساخت هجده عروسک تزئینی با هجده لباس و آرایش متفاوت از مناطق مختلف ایران برای موزه صوفیه در شهر سن خوزه در آمریکا و اجرای نمایشهای عروسکی “سکوت باد”، “خاله نخودی”، “آلکس و ستارهشناسی” و “هزار و یک شب” در شهرهای پاریس، تور، گرونوبل، رن، کلاتینی، و شهر رول در سوئیس بخشی از فعالیتهای فرناز بهزادی است.
تالیف و ترجمه کتاب “آفرینش و زندگی باعروسکهای صحنه” و ساخت عروسک و ماسک برای هنرمندانی همچون علی رفیعی، حسن دادشکر، نادر برهانی مرند، محمود فرهنگ، آزاده انصاری و… از دیگر فعالیتهای بهزادی است. اما مخاطبان تئاتری به ویژه نمایشهای عروسکی آثاری چون “مثلهای عروسکی” و ” ماهی بزرگ تنها” او را بخاطر دارند. فرناز بهزادی اگرچه تعداد زیادی عروسک برای تئاتر ایران ساخته است اما در آستانه 65 سالگی هنوز از وضعیت تئاتر عروسکی ایران راضی نیست.
خانم بهزادی از ابتدای ماجرا تعریف کنید. شما معماری داخلی خواندهاید اما چطور از دنیای عروسکها سر در آوردید؟
قبل از انقلاب اسلامی و زمانی که دانشجو بودم، یک گروه عروسکی از چکاسلواکی به تالار وحدت آمد. یک نمایش عروسکی در آن جا اجرا کردند که اگر اشتباه نکنم نمایش “علاءالدین” بود. من خیلی هیجان زده شدم. این نمایش آن قدر برایم جذاب بود که به پشت صحنه رفتم و با هنرمندان این گروه صحبت کردم. آنها هم وقتی علاقه و هیجانم را دیدند پیشنهاد کردند که با آنها به کشورشان بروم. به آنها گفتم که نمیتوانم زندگیام را رها کنم و بیایم. ولی این مساله رفت توی ذهنم.
چیزی که آن زمان متوجه شدم این بود که تمام چیزهایی که به آنها علاقه و مهارت دارم در نمایش عروسکی جمع است. از کودکی نقاشی میکردم و در هنرستان هنرهای زیبا هم در این رشته تحصیل کرده بودم. در خارج از کشور نیز یک دوره مجسمهسازی دیده بودم. بعد به طراحی داخلی علاقهمند شدم و در این زمینه هم آموزش دیدم. به ادبیات هم علاقه داشتم. در زمینه طراحی لباس هم فعالیت کرده بودم. وقتی 21 سالم بود طراحی لباس کل سریال “دلیران تنگستان” را انجام دادم.
تمام چیزهایی که دوست داشتم در نمایش عروسکی جمع بود و به این نتیجه رسیدم که این یک هنر کامل است. البته اپرا هم هنر کاملی است ولی ما امکانات اپرا در کشور نداشتیم. البته این را نمیدانستم که نمایش عروسکی در عین حال یک هنر محروم هم هست و اگر به سراغ آن بروم باید قید کسب درآمد و مسایل مالی را بزنم. این رشته فقط نیاز به عشق دارد.
با همین ذهنیت و علاقه، به فرانسه رفتم تا در زمینه تئاتر عروسکی به ادامه تحصیل بپردازم. آن زمان هنوز این رشته زیاد شناخته شده نبود. برای همین رفتم به دانشکدهای که رشته تئاتر را با واحدهای عروسکی ارایه میکرد. آن وقت با این فکر رفته بودم که بروم تئاتر عروسکی بخوانم و بعد بیایم ایران یک ماشین استیشن بخرم. میخواستم عروسکهایم را بگذارم پشت ماشینم و ایران را روستا به روستا بگردم و نمایش اجرا کنم. تصورم این بود که در ازای اجراها از روستاییان تخم مرغ و نان بگیرم و زندگیام را بگذرانم. این ایدهآل جوانیام بود ولی بعد از پایان تحصیلات من در ایران انقلاب شده بود و شرایط طوری نبود که بتوان چنین کاری کرد. البته برای خودم خیلی جالب است که الان و در این سن و سال دارم این کار را برای یونیما انجام میدهم. از طرف یونیما میروم در شهرهای کوچک و روستا ها و ورک شاپ میگذارم و درس میدهم.
آیا قبل از آشنایی با آن گروه خارجی از نمایش عروسکی پیش زمینهای داشتید؟ چون ما در فرهنگ خودمان هم عروسکهایی داریم.
نه زیاد. هنوز هم زیاد پیر و فرهنگ قدیمی نیستم. از سنت چیزهایی میگیرم ولی کار سنتی انجام نمیدهم. زیرا از یک خانواده سنتی هم نیستم. مادرم نقاش و شاعر بود و در خانواده ما تعداد زیادی هنرمند وجود داشتند که مرا با هنر روز آشنا کردند و مخالفتی هم با این نداشتند که در آینده جذب هنر شوم.
بعد از تحصیل در رشته تئاتر به ایران بازگشتید؟
نه. آن زمان انقلاب شده بود و من هم یک بچه داشتم. زمانی که باید کار میکردم، دقیقا زمانی بود که دانشگاهها بسته شده بودند و اوضاع داخلی به شکلی نبود که بتوانم کار انجام دهم. برای همین در فرانسه ماندگار شدم هرچند از راه نمایش عروسکی نمیتوانستم هزینه خانوادهام را بدهم. اما در آن جا یک گروه تشکیل دادم و با چند نفر که بیشترشان ایرانی و زن بودند مشغول به کار شدم. روی داستانهای ایرانی کار میکردیم و در شهرهای مختلف فرانسه هم نمایش میدادیم. این آغاز کار من بود. به خاطر مشکل ویزایی که برای ما ایرانیها وجود داشت امکان این نبود که به کشورهای دیگر برویم. البته سوییس هم رفتیم.
روی کدام داستانهای ایرانی کار کردید؟
سیستم فرانسه با ایران خیلی فرق دارد. این جا هر دو سال یک بار یک جشنواره عروسکی میگذارند شما یک اجرای محدود می روید و همه چیز تمام میشود. البته من در ایران یک کار روی صحنه بردهام که صد اجرا رفته است.در آن جا وقتی کار روی یک داستان را آغاز میکنید رس کار کشیده میشود. دو سه سال روی همان نمایشنامه کار میشود. ممکن است خود کارگردان و یا هنرپیشهها خسته شوند و کار را رها کنند ولی در حالت عادی کار سالها ادامه مییابد. در تمام 15 سالی که در فرانسه کار میکردم روی دو نمایشنامه کار کردم. یکی “نخودی و دیو” بود و دیگری “سکوت باد”. نمایش اول از یکی از داستانهای ایرانی بود و به این خاطر که قهرمان آن زن بود توجهم را جلب کرد. البته عادت ندارم عین داستان را اجرا کنم و خودم چیزهایی را در آن تغییر میدهم. این داستان را با نقالی و داستانهای پهلوانی ایران آمیخته بودم. یک تم فلسفی به این داستان داده بودم. نخودی در این داستان بهار را در وجود خود پیدا می کند و نمایش با رقص سما تمام میشد. داستان “سکوت باد” هم پایان نامهام بود و آن را از یک اسطوره هندی گرفته بودم و آن را ایرانیزه کرده بودم زیرا فرهنگ ایران و هند به هم شباهتهایی دارد. قهرمان آن یک پهلوان بود که آن را شبیه پهلوانهای ایرانی ساخته بودم. تمام اتفاقات زندگی را باد برای پهلوان میآورد.همیشه یا قصههای خودم را کار کردم یا اگر از داستانی استفاده کردم، روایت خودم از آن داستان را ساختهام.
اصلا مخاطب اروپایی با عروسکی که مولفههای شخصیتی ایرانی دارند ارتباط برقرار میکنند؟
بله. خیلی هم زیاد. حتی برای بچههای زیر 6 سال نمایش دادم و متوجه شدم که کاملا داستان نخودی و دیو و رقص انتهایی آن را درک کرده بودند. آنها حتی سواد نوشتن نداشتند و نقاشیهایی برایم کشیده بودند که خیلی هم مفصل بود. در مقابل، در ایران یک نمایش با استفاده از ضربالمثلهای ایرانی کار کردم که در فرهنگسراهای مختلف اجرا شد. متاسفانه هرچه به فرهنگسراهای جنوبیتر میرفتیم که بچهها فرهنگ مردمیتری داشتند کمتر با آن ارتباط برقرار میکردند. بچهها میآمدند فقط تفریح کنند و چیپس بخورند و با یک نمایش شاد بخندند و دست بزنند.
خوب باید چه کار کرد که بچهها تئاتر ببینند؟
این وظیفه پدر و مادرهاست که فرهنگ نمایش دیدن را در کودکان تقویت کنند. البته بیش از آن به آموزش و پرورش نقد دارم. زیرا سیستمهای آموزشی نه فقط در غرب، بلکه در خیلی از کشورهای اسلامی و آسیایی هم بچهها را به تماشای نمایش میبرند.
یا مثلا تئاترهای خیابانی هم موثر است. این مقوله در ایران دارد ایجاد می شود و امیدوارم که پیشرفت هم بکند. در فرانسه به آن تئاتر نامرئی گفته میشود. یعنی تئاتری که شما منتظر آن نیستید و در وسط خیابان اتفاق میافتد. متاسفانه ما هنوز اندر خم یک کوچهایم. این فرهنگ فقط با بردن بچهها و تئاتر دیدن ایجاد میشود. در زمان جنگ ایران و عراق و بمبباران، شهردار وقت، در بلوارهای تهران گل میکاشت اما مردم مدام این گلها را میچیدند. به این شهردار گفتند که وقتی مردم گلها را میچینند تا کی ما مدام باید باز بکاریم. شهردار گفت آن قدر بکارید تا مردم یاد بگیرند که گلها را نچینند. و حالا میبینیم که هرسال تعداد زیادی گل در بوستانهای شهر تهران کاشته میشود و کسی هم آنها را نمیچیند. راه آشنایی مردم با نمایش هم در همین نکته است. آن قدر باید بچهها را به تئاتر برد تا یاد بگیرند تئاتر جای تفریح نیست و باید از آن چیزی یاد بگیرند. فرهنگسازی فقط از داخل هر ماجرایی قرار گرفتن به وجود میآید.
آیا عروسکهای یک کشور در کشورهای دیگر، نیاز به معرفی دارند؟
نه. حالا دیگر با وجود وسایل ارتباط جمعی همه درباره فرهنگ هم میدانند. میخواهم بگویم که مردم همه جا، اتفاقا علاقه ویژهای دارند عروسکها و فرهنگ یکدیگر را بشناسند. وقتی یک گروه لهستانی در ایران اجرا دارد همه دوست دارند بروند و نمایش آنها را ببینند. آنها هم همین قدر به عروسکهای ما علاقهمند هستند. من هم آنجا که بودم تلاش میکردم داستانهای ایرانی را کار کنم. انگار آن طرف آدم میخواهد فرهنگ خودش را تثبیت کند. ولی وقتی برگشتم به ایران دیگر تعصبی روی داستانهای ایرانی نداشتم.
با هنرمندان آسیایی هم کار کردید؟
نه. البته هند بودم و در آن جا دو ورک شاپ داشتم. عروسک نخی و دستکشی غول آسا را به آنها یاد دادم. آنها امکاناتی داشتند که ما داریم و بر عکس ما هم امکاناتی داریم که میتوانیم به آنها انتقال دهیم.
درباره عروسکها بیشتر توضیح بدهید. شما در پرفورمنسهای مختلف عروسکهای دست ساز مجسمه مانندی هم نمایش دادید که قابلیت نمایشی نداشتند. تفاوت اینها چیست؟ اصلا علاقه شما کدام است.
من عروسکهای مجسمهای بدون حرکت هم زیاد ساختهام. نمونه آنها را دو سال قبل در پرفورمنسی که در خانه هنرمندان داشتم نمایش دادم. مجسمههای عروسکی حرکت ندارند. تفاوتشان هم با عروسکهای صحنه دقیقا همین است که تکنیک حرکتی خاصی در آنها به کار نرفته است. در حال حاضر روی هردوی آنها کار میکنم. وقتی به انزلی بروم تصمیم دارم روی عروسکهای اسباب بازی هم کارهایی بکنم. یعنی عروسکهایی با هویت ایرانی که به درد بازی کودکان بخورد.
لابد عروسکهای خود را انبار میکنید. مساله نگهداری آکسسوار در تئاتر ما مساله پیچیدهای است. آیا ساز و کاری برای حفظ عروسکهایی که ساختهاید وجود دارد؟
بعد از هر اجرا عروسکها داخل صندوق میروند. من بیشتر عروسکهایم را در صندوقهای جدا حفظ کردهام و در نظر دارم نمایشگاهی هم برای آنها برگزار کنم که احتمالا این نمایشگاه در تهران نیست. ولی روی هم رفته هنرمندان متاسفانه امکان این را که هزینه اجاره انبار را بدهند ندارند و بسیاری مواقع حاصل کار آنها از بین میرود. مثلا خود من برای نمایش “ماهی بزرگ تنها” حدود 70 عروسک ساختم که شامل تمام موجودات دریا میشد. تعدادی از آنها را چون جا نداشتم همان جا گذاشتم و آمدم.
تا به حال شده عروسکها را برای یک کار تازه از صندوق دربیاورید؟
بله. گاهی پیش میآید. البته عروسکها معمولا شخصیت خاصی دارند و یک بار از آنها استفاده میکنیم. اما عروسکهایی هم دارم که مربوط به اجراهای خیابانی و مستقل هستند. یا مثلا آنهایی که در ورک شاپهای مختلف از آنها استفاده میکنم. یا مثلا عروسکی بود که با استفاده از آن در مناطق مختلف حقوق کودک را آموزش میدادیم. مسلما این دست عروسکها زیاد پیش میآید که از صندوق بیرون بیایند و دوباره مورد استفاده قرار بگیرند.
عکسالعمل فرزند خودتان نسبت به شغل شما چیست؟ نوههایتان برایشان جالب است که شما تعداد زیادی عروسک ساختهاید؟
وقتی دخترم کوچک بود برایش خیلی جالب بود که در جشن تولدهایش مادرش برای او و دیگر کودکان نمایش عروسکی میگذاشت. برای همین به تئاتر علاقه مند شد و دورههای تئاتر را هم دید. البته من مخالف بودم که این شغل را دنبال کند زیرا در فرانسه به عنوان یک ایرانی شانس زیادی برای موفقیت نداشت. داماد فرانسویام هم علاقه زیادی به شغل من داشت و کمکهای زیادی به من کرد. اما نوههایم زیاد مطلع نیستند. فقط میدانند مادر بزرگی دارند که کار عروسکی میکند.