نقد نمایش آش با طعم زهر
توضیح: این نقد،محصول اعضای کانون ملی منتقدان ایران است و جشنواره تنها امکان انتشار آن را در پایگاه رسمی اطلاع رسانی خودفراهم کرده است و بازتاب دهنده دیدگاه سازمان جشنواره درباره آثار حاضر در جشنواره نیست.
حمید کاکاسلطانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)
نمایش “آش با طعم زهر” دو قصه را به طور همزمان، موازی و تودرتو روایت می کند که نویسنده با الهام از یک ماجرای تاریخی-دینی، یعنی به قتل رسیدن امام زاده ابراهیم توسط “پیر بانو” که با آش زهر آلود، نوشته است. نویسنده اسن نمایشنامه را در قالب ماجرایی بومی و با پردازش شخصیت های جدید به نگارش در آورده است.
“مجید کاظم زاده مژدهی” سعی کرده با پردازش شخصیت هایی چون ناز بانو، غریبه، سرکرده، سرخاب و کودک مضامینی چون: تجاوز، دفاع، حرمت، نفرت و… را از زاویه دید قهرمان قصه روایت کند. به همین دلیل نمایش از حالت تقابل و ستیز بین شخصیت ها به نوعی بیان سوم شخص گرایش دارد و درام از حالت دراماتیک و اتفاق در لحظه به گذشته بر می گردد. جز در لحظاتی کوتاه اغلب مدت زمان روایت و اجرای نمایش شنیداری و غیردیداری است. استفاده از زبان معیار، تجریدی و خشک وظیفه گفتار و تحمیل منطق بین شخصیت ها ارتباط با دنیای نمایش را دشوار کرده است. و در نهایت فقدان نیروی تاثیرگذار بین شخصیت ها هرگونه تعلیق نمایشی را از بین برده است. بنابراین تماشاگر صرفا قصه ای را از زبانحال شخصیت ها به صورت روایی می شنود. لذا عمل نمایشی در این اجرا محسوس نیست. اگرچه این شیوه تعمد به نظر می رسد!! اما فاقد مشخصه یک متن دراماتیک است.
وجود حوادث متعدد بدون نقطه عطف منطقی نوعی پراکندگی و عدم وحدت در موضوع و لحن را سبب شده است. نداشتن منطق در چگونگی و نحوه سلسله مراتب حوادث همچنین وجود حوادث توام با نوعی جهش غیر قابل باور است! کشتن زن توسط سرخاب و یا تهدید های سرخاب و… حتی در نحوه دیالوگ نویسی نیز غیردراماتیک به نظر می رسد و در منطق نمایشی لحاظ نشده است.
این معضل در کارگردانی نیز تاثیر منفی گذاشته است. بدیهی است جمله هایی که ویژگی گفتار نمایشی را نداشته باشد به دلیل نداشتن انرژی کنش زا بازیگر را نیز دچار مشکل خواهند کرد.
بازیگر زن به عنوان قهرمان قصه که رویدادها از دریچه ذهن او روایت می شودف با بیان یکنواخت و ساختگی در طول اجرا نقش را در حد یک راوی غیردراماتیک تقلیل می دهد. کنش ها معانی متفاوت دارند و وظیفه بازیگر ایجاد تنوع منطقی در آن است متاسفانه این مهم مشهود نیست! کارگردان نیز که خود وظیفه بازیگری را هم به عهده دارد، گرفتار این یکنواختی شده است. همه بازیگران خود را مطرح می کنند و می روند و فقدان جدال برای رسیدن به حقانیت دیده نمی شود. چیزی که نمایش را قابل دیدن، تعلیق و در نهایت توجه می کند. شاید ذهنیت گروه اجرایی نوعی نمایش قراردادی و یا تمثیلی باشد اما تناقض بین نشانه های موجود حتی لباس با زبان نمایش دوگانگی و نارسایی را دو چندان کرده است و مخاطب را در فهم آنچه که در نیت مولف بوده است سرگردان می کند.
اشتباه بازیگران در نوع بازیگری با توجه به سبک اجرا و طراحی نادرست لباس علی رغم شکل زیبا با توجه به ساختار نمایش همچنین زبان نمایشنامه راه را برای تخیل تماشاگر در ساماندهی اثر نیز می بندد.
از ویژگی های خلاقانه نمایش طراحی صحنه می باشد که به جنبه کاربردی و مفهومی نمایش می افزاید . متاسفانه نمایش در نویسندگی ، کارگردانی و بازیگری از نظر منطق صحنه ای ، نمایشی و زیبایی شناسی در ارتباط با مخاطب ناکام است . نگارنده امیدوار است با توجه به دیرینه تاریخی ، هنری و فرهنگی استان گیلان کارهای موفقی از گروه را شاهد باشیم .