عشق و غرور/ نگاهی به نمایش «رام کردن زن سرکش»
تماشاگران نمایش «رام کردن زن سرکش» به کارگردانی مریم کاظمی که این روزها در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است، شاهد اجرایی پر انرژی، یکدست و قابل قبول میشوند که هماهنگی خوبی بین اجزای مختلف آن وجود دارد.
سید جواد روشن: شنیدن نام نمایش «رام کردن زن سرکش» ما را یاد دو چیز میاندازد. یکی نام شکسپیر است و دیگری نسخهٔ سینمایی این اثر (The Taming of the Shrew) به کارگردانی فرانکو زفیرلی با بازی ریچارد برتون و الیزابت تیلور محصول۱۹۶۷. ولی باید اعتراف کنم آنچه در سالن استاد ناظرزاده مجموعهٔ ایرانشهر شاهدش بودم، تصویر دیگری از این نمایش در ذهن من و احتمالاً مخاطبان دیگرش به وجود آورد.
مریم کاظمی، طراح و کارگردان این نمایش، یک کمدی غربی را در فضایی آشنا برای مخاطبان ایرانی به تصویر کشیده است که با استفاده از موسیقی و تصنیفهای ایرانی و بعضاً فولکلور، آگاهانه از یک فضای کلاسیک فاصله میگیرد و با روایت قصهای سر راست و ساده، تماشاگر را با خود همراه میکند. وقتی اثری اجازه میدهد تا مخاطب آن را باور کرده و با آن همراه شود، دیگر بایدها و نبایدها کمتر معنی خواهد داد و آنچه در این میان اهمیت پیدا میکند، تاثیر و ارتباط با مخاطب است. به عبارت دیگر، علیرغم فاصلهٔ اجرای گروه تئاتر مستقل از نمایش «رام کردن زن سرکش» با انتظار مرسوم و معمول ما از یک اثر کلاسیک، ولی اجرای این نمایش را دوست داریم و از دیدن آن لذت میبریم و این نکتهای مهم و با ارزش است.
«رام کردن زن سرکش» از جمله کمدیهای اولیهٔ شکسپیر است که بیشتر بر اساس کمدی موقعیت و اشتباهات شکل گرفته و با الهام از داستانهای عامه فولکلوریک بسیار قدیمیتر از زمان شکسپیر نوشته و اقتباس شده و از دو قسمت تشکیل شده است: یکی پیش نمایش است و دیگری خود نمایش در پنج پرده. در پیش نمایش، کریستوفر سلای، گدای شهر، شبی مست و خراب در گوشهای افتاده است. لردی او را به قصر خود میبرد. این لرد برای تفریح و خنده دستور میدهد پیش از آنکه گدا هوشیار شود، او را به بهترین اتاقهای قصر ببرند و بهترین لباسها را بر او بپوشانند. وقتی کریستوفر از خواب بیدار میشود، خود را در میان خدمتکاران رنگارنگ میبیند که در حال تعظیم و تکریم او هستند و به او تبریک میگویند که او سرانجام از حالت غش و اغمای چند ساله و مرض از دست دادن مشاعر بهبود یافته است. به منظور جلوگیری از بازگشت بیماری، دستور داده میشود، گروهی از بازیگران دوره گرد را به قصر آورند و نمایش «رام کردن زن سرکش» را در حضور عالیجناب اجرا کنند. و در خود نمایش اصلی ما شاهد هستیم: باپتیستا مینولا (با بازی حسین محباهری) بازرگانی بسیار ثروتمند، علاقهمند است دو دخترش را عروس کند اما شرط گذاشته که ابتدا باید دختر بزرگش کاترینا (با بازی مریم کاظمی) ازدواج نماید و سپس دختر کوچکترش بیانکا (با بازی پریسا فلاحزاده) که خواستگاران بسیاری نیز دارد. اما کاترینا دختری تند خو و سرکش است و به همین علت کسی حاضر به ازدواج با او نیست تا اینکه مردی به نام پتروچیو (با بازی سعید دشتی) تصمیم میگیرد با او ازدواج نماید و..
در اجرای مریم کاظمی، پیش نمایش در کلام و توضیحات راوی خلاصه شده و از تماشاگران دعوت میشود تا نمایش را در پنج پرده ببینند. کوروش اسدالهی به عنوان مترجم و دراماتورژ، سعی کرده است ضمن وفاداری به متن اصلی، با ترجمهای سلیس و ساده و کوتاه کردن نمایشنامه، اثری با حال و هوای مخاطب ایرانی و در راستای خواست و ایدهٔ کارگردان آماده کند. از همین رو فهم نمایش به لحاظ زبان و ادبیات، روان و ساده و به لحاظ ریتم و ضرباهنگ کلام، اضافهگوییهای مرسوم آثار کلاسیک را ندارد و بیش از هر چیز تلاش دارد تا یک داستان خطی را به نمایش بگذارد. شاید فضای حاکم بر نمایش (به لحاظ جغرافیا و تم) باعث شده تا مریم کاظمی در اجرا کمی به سمت کمدی ایتالیایی و یا همان کمدیا دلآرته برود که البته بیشتر در طراحی بازیها و حرکات از آن الهام گرفته و سعی کرده تا فضایی ما بین بازی دلقکها و کمدی دلآرته ایجاد کند. همچنین با بهرهگیری از موسیقی و سازهای ایرانی نیز طعنهای به نمایشهای شادیآور خودمان زده است.
گروه موسیقی با سرپرستی شهرام نجاتی و نواختن و خواندن تصنیفها و ملودیهای قدیمی، فضای شاد و خاطرهانگیزی را برای مخاطب به وجود میآورد. موسیقی در این نمایش دو کارکرد دارد؛ یکی موسیقی افکتیو که همانطور که از نامش پیدا است، تولید صوت و افکت میکند و دیگری موسیقی فضا ساز که در هنگام تعویض صحنهها نمایش را همراه میکند.
و اما به لحاظ بازیگری، در این نمایش ما با دو شکل بازیگری مواجه هستیم؛ یکی تیپهای مختلف و دیگری شخصیتها که البته شخصیتها نیز با توجه به فضای کلی و کمدی حاکم بر نمایش همراه با اغراق در رفتار و شاخصههای نمایشهای کمدی ارائه میشوند. در مجموع بازیهای نمایش یکدست و قابل قبول است ولی نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که اگر نمایشنامهٔ شکسپیر و نسخههای اجرا شدهٔ دیگر این اثر (سینمایی و یا صحنهای) را مد نظر قرار دهیم، انتظارات ما در بازیگری خصوصاً نقشهای اصلی، میتواند بیش از این باشد؛ از جمله خود نقش کاترینا. مریم کاظمی با همهٔ تلاش و استعدادش به خاطر داشتن دو مسئولیت در این نمایش (بازیگری و کارگردانی) خواه یا ناخواه باید تمرکزش را تقسیم کند که اگر این طور نبود، مسلماً شاهد نتیجهٔ بهتری بودیم. همچنین با اینکه سعید دشتی به عنوان بازیگری جوان در نقش پتروچیو خوش استعداد نشان میدهد، ولی هنوز تا اندازههای واقعی نقش، فاصله دارد. ولی همانطور که پیشتر هم به آن اشاره کردم، مریم کاظمی به عنوان کارگردان با یکدست کردن بازیها و ایجاد هماهنگی و هارمونی سعی کرده است ضعفها را پوشش داده و معدل قابل قبولی در بازیها ارائه کند.
طراحی صحنه نیز در این نمایش بسیار ساده و کاربردی است و از دو لته به عنوان دیوار و در و چند چهارپایه کوتاه تشکیل شده که با تغییر مدام در صحنه، فضاهای مختلف را میسازند و در این خصوص هماهنگی مناسبی بین فریبرز قربانزاده به عنوان طراح صحنه و کاظمی در مقام کارگردان ایجاد شده است. افسانه قلیزاده به عنوان طراح ماسک و گریم نیز هماهنگی خوبی با مژگان عیوضی به عنوان طراح لباس داشته و نتیجه مطلوب و همراستایی را شکل دادهاند.
در مجموع و به لحاظ فنی میتوان گفت، مخاطب شاهد اجرایی پر انرژی، یکدست و قابل قبول است که هماهنگی خوبی بین اجزای مختلف آن ایجاد شده و تماشاگر راضی از سالن خارج میشود. ولی در کنار گذراندن لحظات شاد و سرگرم کننده از دیدن این نمایش، باید پرسید چه چیز در این نمایش به لحاظ محتوا و اندیشه مخاطب را با خود درگیر خواهد کرد؟ شاید بشود تم اصلی این نمایش را عشق دانست. ما در این نمایش شاهد چند زوج هستیم که ظاهراً دلدادهٔ هم هستند ولی در انتها، تنها دختر تند خوی نمایش (کاترینا) است که فرمانبردار همسر است و از عشاق دیگر پیشی میگیرد. ولی علت این فرمان برداری چیست؟ عشق، شناخت و یا ترس؟ مسلماً ترس سر آغاز این اطاعت است، ولی کم کم باعث تغییر دیدگاه در کاترینا میشود، دیدگاهی که ناشی از شناخت او از زندگی است ولی هنوز تا عشق و دل سپردگی فاصله دارد. اگر مونولوگ کاترینا در پایان پرده پنج را ملاکی برای ارزیابی قرار دهیم، باید گفت زن در این اثر شکسپیر با زنان دنیای مدرن مثلاً در نورا در «خانه عروسک» ایبسن فاصله زیادی دارد. در اینجا زن خود را وسیلهای برای به آرامش رسیدن همسرش میداند. کاترینا معتقد است زن در ناز و نعمت زندگی میکند ولی مرد یک تنه به جنگ ناملایمات زندگی میرود و از همسرش تنها یک تقاضا دارد، روی خوش و زبان مهربان. در اینجا زن خوب باید مطیع همسرش باشد تا همسر نیز با او مهربان باشد و به او جای خواب و غذا بدهد. ولی در مقابل، پتروچیو در راه رام کردن و سر به زیر کردن او شرط میبندد و اولین چیزی است که انگیزه او برای ازدواج با کاترینا میشود. پول پدر و قدرت نماییاش برای به زانو در آوردن زنی تند خو، انگیزههای اصلی اوست و در پایان نمایش نیز نشانی از تغییر و عشق در پتروچیو نمیبینیم مگر احساس غرور از یک پیروزی. شاید کاترینا در پایان نمایش دچار تغیر شده باشد ولی این زوج هنوز تا دلدادگی فاصله دارند.