مقاله انتقادی به کنسرت استاد علیزاده و گروه هم آوایان
ای کاش استاد…
” چند سطری شکوه , چندی گلایه و اندکی درد دل از دردی سنگین در دل با استاد حسین علیزاده در پس اجرای کنسرت گروه هم آوایان ”
دمی که به موسیقی اصیل کشورت نمی اندیشی … دمی که به تاریخ درخشان و چند هزار ساله ی موسیقی ملی ات نمی نگری … و در پس آن سراغ موسیقی و موسیقی دانان عصر خود را نمی گیری… نامی درخشان جلوه ای خاص دارد , نامی که بی شک تداعی کننده ی نوآوری و ابداعات بی بدیل در موسیقی عصر خود است…
و آن دم هم که به سراغ نو آوری های موسیقیایی می روی , می بینی که دو واژه سخت عجین همند :
” حسین علیزاده و نوآوری , نو اندیشی و نو نگری ”
اما همان دم که با این شناخت و آن پیشینه ای که از استاد در ذهن داری پای آخرین کنسرتش با گروه هم آوایان می نشینی… می بینی که : نه … نمی توان سخن نگفت… نمی توان شکوه نکرد و نمی توان ای کاش های فراوان نگفت…
ای کاش اول از بابت کلام …
به سبب صمیمیتی که با استادم جناب آقای محمدعلی احدی و دوست خوش ذوق و نازنینم عباس فولادی عزیز داریم , اشعار را قبل از آنکه در کنسرت اجرا شود می دانیم…
از ابتدا در جریان امور قرار داریم که استاد علیزاده پیشنهاد همکاری را با استاد احدی در میان نهاده و از ایشان خواسته که در آلبوم سرودهاي آذربایجانی وظیفه ی آواز را برعهده بگیرد.
هم چنین انتخاب اشعار را نیز بر عهده ی خود آقای احدی نهاده وآقای احدی , عباس فولادی را مناسب تحریر کلام دانسته…
کلام تحریر یافته , بارها مورد تغییر و تحول قرار گرفته , نهایت دقت در موزون ساختن با ریتم و ملودی به کار بسته شده و در نهایت , کلام , با شور و حرارتی وصف نشدنی سراییده شده که در تمرینات گروهی با استاد علیزاده هم , آقای احدی همان احساس را به کار می بسته…
اما پای کنسرت که می نشینی در کمال ناباوری موجه می شوی با ادای کلامی مبهم , نامانوس و گاه غلط اشعار از جانب خواننده ی جایگزین , و از آن بالاتر , گاه متوجه نمی شوی که خواننده چه می گوید؟!!…( علی رغم ادعاهایی که قبل از کنسرت بیان می شد)
استاد عليزاده اگر صاحبان كلام را در جريان قرار مي داد كه چه كساني و چگونه قرار است كلام را اجرا كنند ، شايد ( و البته به طور قطع ) صاحبان كلام اجازه ي چنين پيشامدي را نمي دادند …( ودريغ از قدرداني و يا اجازه گرفتني از صاحبان كلام …)
سخت است ترک زبان باشی و متوجه نشوی که شعری که به زبان ترکی خوانده میشود چیست ؟ و از آن سخت تر آنکه خود شاعر نیز متوجه نشود که چه کلماتی از دهان خواننده جاری می شود….
با این اوصاف اگر ادعا کنیم که در این کنسرت کلام فدای موسیقی شده ( نه تنها در تصنیف ها که در آواز ها هم چنین نمایان است )ادعایمان به جای دوری نمی رود.
حتی می توان متصور آن شد که اگر ملامحمد فضولی در قید حیات بود و این نحوه ی اجرای کلامش را می شنید بی شک بهت زده می شد.
ای کاش دوم از بابت موسیقی …
” بیات شیراز ” را در موسیقی مقامی آذربایجان ” عروس مقام ها ” می نامند.
در طول تاریخ هم در اجرای آواز بیات شیراز در موسیقی آذربایجان , همواره شاهد آن بوده ایم که خوانندگانی از اجرای آن سربلند بیرون آمده اند که مسلط بر ردیف های مقام بیات شیراز بوده و دارای صدائی سوزناک و ملیح با لطافت خاص بیات شیراز, همراه با تحریرهائی ملایم و مخملین بوده اند.
نمی توان با داد و بیداد بیات شیرازی موفق داشت . نمی توان عربده کشید , ” آمان آمان ” پی در پی گفت و منتظر ماند مخاطب با اجرا ارتباط برقرار کند.
آری از نکاتی که در اجرای آلبوم سرودهای آذربایجانی استاد نصرا… ناصح پور با آن حال و هوای خاص خودش مورد توجه قرار گرفته بود , در این جا خبری نیست.
نکته ی بسیار تامل برانگیزتر آنکه مشخص نیست آواز همان بیات شیراز آذربایجانی است یا بیات اصفهان ایرانی ( یا معلق بین هردو ) ؟!! اجرای موسیقی با کوکی ایرانی هم که هیچ…
و اما ترانه ی ساری گلین… نمی دانم قابل مقایسه با ساری گلین اجرا شده در آلبوم به تماشاي آبهای سپید یا ساری گلین اجرا شده توسط استاد عالیم قاسیم اف , هست یا نه ؟!! ادای کلام های غلط و بی احساس و استفاده از فواصل نامناسب هم که جای خود دارد…
و ای کاش سوم در ارتباط با خوانندگان و نوازنگان …
آری نمی توان دست روی گوش گذاشت , لباس عاشیقی پوشید , تقلیدهای کورکورانه و نامانوس کرد , بالا و پایین جهید و خلاء احساسی را پوشاند و گاه فالش نیز خواند. کارهایی که نه در اجرای اساتید موسیقی خودمان ( اساتیدی چون بنان , قوامی , گلپایگانی , ایرج و شجریان ) و نه در اساتید موسیقی آذربیجان ( اساتیدی چون عارف بابایف , آقاخان عبدا… اف و عالیم قاسیم اف ) مشاهده نشده است.
و جای بسی گلایه از استاد علیزاده که چنین نمایان می شود که صرفا در موسیقي خود متمرکزند و بی تفاوت نسبت به موسیقی قومی بزرگ…
آری نمی توان شاهد فالش نواختن کمانچه ای بود ( در تصنيف اول آذري ) که سال هاست جزو تفکیک ناپذیر موسیقی آذربایجنی است . ( سازی که اتفاقا در حدود 120 سال پیش از طریق اردبیل و موسیقی دانان اردبیلی وارد آذربایجان شده ) یا ساز نی ای که نمی دانی نقشش چیست ؟ یا سه تاری که ارتباطی به موسیقی آذربایجانی ندارد و ای کاش لااقل نمادین هم که شده از سازهای آذربایجانی چون قوپوز یا سازهای عاشیقی ( به جای سه تاری که بسی هم از کیفیت کار کاسته است ) استفاده میشد.
نمی توان از تنگ نظری بعضی افراد ( وشاید از اعضای خود گروه ) که باعث فروپاشی گروه ( گروهی که باهمکاری استاد علیزاده و جناب احدی پیش می رفت ) شد به سادگی گذشت.
مسئله ی دیگر آنکه اگر از سایر خوانندگان آذری زبان استفده میشد , نتیجه ای به مراتب بهتر عاید میشد . ( حتی اگر خود فولادی عزیز که مسلط به ردیف های آوازی است و نزد استاد احدی ردیف ها را آموخته اجرا را برعهده داشت , شاید وضع به گونه ای دیگر رقم می خورد )
و ای کاش بهای بیشتری به توانائی های صدائی بانوان داده شود.نه فقط شاهد حضور نمادین آنها باشیم. کاش شاهد آن باشیم که وجود یک بانو در گروه به سبب توانایی ها و قدرت اوست , نه اینکه در گروه صرفا ” وجود ” یک بانو اهمیت داشته باشد. وای کاش نگرش به حضور بانوان ابزاری نباشد…
سخن آخر اینکه : استاد ! این کنسرت می توانست جزوی از شاهكارهای شما باشد , اگر …
و ای کاش استاد …
به هرحال گفتنی ها را باید گفت و چه تلخ می اندیشیدم , آن هنگام که قلم به دست , این سطور را می نگاشتم به اینکه:
از تلخی سوال کسانی که آگهند فرصت به لب گشودن سائل نمی دهند
علاقه مند و فعال در عرصه موسیقی اصیل ایرانی و آذربایجانی
ساسان کیانی