تحلیل روانشناسانه: روابط پیچیده در دو فیلم «رشتهی خیال» و «مزهی چیزها»
تئاتر آنلاین – فیلمهای «مزهی چیزها» محصول ۲۰۲۳ به کارگردانی آن هونگ تران و «رشتهی خیال» به کارگردانی پاول توماس اندرسون محصول ۲۰۱۷ دو نمونهی برجسته از این دست هستند که با ظرافت و پیچیدگی به کاوش در روانشناسی روابط عاشقانه میپردازند. هر دو فیلم، با تمرکز بر شخصیتهایی که از قدرت و وابستگی برای پیشبرد روابط خود استفاده میکنند، تصویری بینظیر از انسانهایی نشان میدهند که بین عشق و کنترلگری گرفتار شدهاند و از عشق به عنوان ابزاری برای مبارزه در میدانی نابرابر٬ بهشکل آگاهانه و یا ناآگاهانه استفاده میکنند.
در قلب این روایتها، دو زن قدرتمند ایستادهاند؛ یکی استاد در بازی قدرت و دیگری دستیار در هنر مراقبت. هر کدام از این زنان، به شکلی متفاوت توازن رابطه را به نفع خود تغییر میدهند و از همین قدرت برای شکلدهی به دلبستگیهایشان بهره میبرند. «آلما»، زنی که به صحنه قدم میگذارد تا نظام موجود را به چالش بکشد و «اوژنی»، زنی که در سایهها قدرت خود را اعمال میکند.
در این نقد، به بررسی شباهتها و براساس چند نظریهی روانشناختی٬ روابط را در این دو فیلم تحلیل میکنیم تا بدان نتیجه برسیم که چگونه روابط شخصیتها به مثابهی آیینهای از درونیترین ترسها و تمایلات آنها تاثیر میگیرند.
قدرت در این دو فیلم، محور اصلی روابط است، اما شیوهی اعمال آن بهشدت متفاوت است. «رشتهی خیال» داستان رینولدز وودکاک، طراح لباسی کمالگرا و کنترلگر را روایت میکند که زندگیاش را به همان دقتی که یک لباس را طراحی میکند و میدوزد٬ مدیریت میکند. ورود آلما، زنی جوان٬ سرخوش و مستقل به زندگی او این نظم را به چالش میکشد. در ظاهر، آلما فقط یک مدل دیگر در زندگی کاری-حرفهای رینولدز است؛ اما او به سرعت نشان میدهد که حاضر نیست یک الههی الهامبخش در دنیای کنترل شدهی وودکاک باشد.
رابطهی آنها از ابتدا نشاندهندهی یک دینامیک قدرت ناپایدار است؛ جایی که رینولدز تلاش میکند کنترل زندگیاش را حفظ کند، اما آلما نیز به تدریج راههای خاص خود را برای تأثیرگذاری بر این رابطه طراحی میکند. آلما احساس میکند برای متقاعدکردن رینولدز به بنبست رسیده و به روشهای غیرمنتظره، از جمله مسموم کردن عمدی رینولدز، او را به مرحلهای از ضعف و وابستگی میرساند که نیازمند مراقبت او شود. این عمل، استعارهای از بازتعریف قدرت در رابطه است: او استاد میشود و رینولدز، با تمام کمالگراییاش به شاگردی در مسیر تسلیم و وابستگی تنزل پیدا میکند.
در مقابل، «مزهی چیزها» داستان دودین آشپزی مشهور و اوژنی دستیارش، که به نوعی شریک زندگی او محسوب میشود را روایت میکند. آشپز، مردی وسواسی و کمالگرا، زندگی خود را وقف هنر آشپزی کرده است و دستیار او، زنی که به شکلی قدرتمند در سایه و پشتصحنه کار میکند، همزمان نقش یار و همراه او را بازی میکند. برخلاف آلما، این دستیار در مرکز توجه نیست؛ او به جای تقابل آشکار، با آرامش و همدلی و ایجاد امنیت عاطفی٬ رابطه را هدایت میکند و نوع وابستگی این دو نفر، از طریق همین تعادل قدرت پنهان شکل میگیرد؛ جایی که آشپز برای حفظ تعادل روانی و الهام هنری به حضور دستیارش نیازمند است.
غذا بهعنوان استعارهای روانی
در هر دو فیلم، غذا فراتر از ابزاری برای برطرف کردن نیاز جسمانی رفته و به نمادی از ارتباط عاطفی و روانی تبدیل میشود. در رشتهخیال، غذا ابزاری برای بیان احساس و کنترل روانی و حتی اعتراض است. وقتی آلما تغییر ناگهانی در عادات غذایی رینولدز اعمال میکند و یا غذایی خاص میپزد، با سرسختی غذا را به رینولدز میخوراند؛ هرچند نشانهای از محبت اوست ولی بهنوعی با آن اعلام حضور و تثبیت قدرت میکند. سکانسی که آلما عمدا قارچ سمی را به غذای رینولدز اضافه میکند، نقطه اوج این مبارزهی قدرت است. او رینولدز را مجبور میکند به آسیبپذیری خود اعتراف کند و بدینترتیب، شکل جدیدی از وابستگی را در رابطه ایجاد میکند.
اما در مزهی چیزها، غذا نه برای اعتراض بلکه بهعنوان یک اثر هنری و برای ایجاد ارتباط عاطفی به کار میرود. هر ظرف غذا، نه تنها نمایشگر مهارت آشپز، بلکه زبانی برای بیان احساسات اوست. اوژنی، با همراهی و درک کامل این زبان، رابطهای عمیقتر با آشپز برقرار میکند. این ارتباط غیرکلامی، اساس رابطهای ژرف و متقابل را شکل میدهد، جایی که عشق در سکوت و مراقبت تجلی مییابد.
وسواس و آسیبپذیری
شخصیتهای اصلی هر دو فیلم، افرادی وسواسی و کمالگرا هستند که در تلاش برای حفظ کنترل زندگی و کار خود، به نوعی شکنندگی روانی میرسند. این کمالگرایی، در نگاه اول قدرتی است که شخصیتها را در جامعه از دیگران متمایز میکند، اما در واقع نوعی دفاع روانی است که آنها را از آسیبهای عاطفی محافظت میکند.
در رشتهی خیال، وسواس رینولدز در طراحی لباس، به او احساس تسلط میدهد؛ تسلط بر جهانی که در آن روابط انسانی پیچیده و غیرقابل پیشبینی است، روابطی که درواقع آسیبپذیری او در برابر تغییرات عاطفی در روابط را تقویت میکند. آلما با هوشمندی، این وسواس را به نقطه ضعف او تبدیل میکند و او را وادار به مواجهه با ترسهای درونیاش میکند. رینولدز برای حفظ رابطه٬ مجبور به تسلیم شدن دربرابر کنترل آلما میشود٬ اما این فرایند بهشدت برای او آزاردهنده و ناپایدار است. وسواس او در کنترل٬ عشق را به میدان کشمکش تبدیل میکند. او نهتنها به طراحی و دوخت لباسهای بینقص اعتقاد دارد٬ بلکه حتی کوچکترین نقصی در کارش را غیرقابل تحمل میداند. این وسواس٬ خیاطی را برای او نه فقط یک هنر٬ بلکه برگزاری نوعی آیین به رهبری خودش تبدیل میکند که به او هویت و معنا میدهد.
در مزهی چیزها، وسواس و کمالگرایی آشپز در آشپزی، از او یک فرد حرفهای در حرفهاش میسازد. اما برای ارضای این کمالگرایی و حفظ تعادل روانی به حضور و پشتیبانی دستیارش، اوژنی وابسته است؛ که این وابستگی رابطهای نامتقارن ایجاد میکند که در آن مهرورزی و دلبستگی جای خود را به نوعی وابستگی عمیق و گاه ناهوشیار داده است. این وسواس در روابط باعث میشود هرگونه تهدید به تغییر یا ترک رابطه٬ ناخودآگاه به بحران هویتی منجر شود. وسواس او در هارمونی مزهها خود را در کمالگرایی بیرحمانهاش در آشپزی نشان میدهد. او طعمها را نه فقط بهعنوان یک ویژگی از غذا که بازتابی از مهارت و شخصیت خود درنظر میگیرد. برای او طعمها وسیلهای برای مرور خاطرات هستند.
نظریههای روانشناختی در تحلیل روابط
دفاعهای روانی – زیگموند فروید
نظریه دفاعهای روانی فروید بهعنوان مکانیسمهایی ناخودآگاه برای کاهش اضطراب و تعارض در شخصیتها قابل مشاهده است. در رشتهی خیال، رینولدز با استفاده از انکار و واکنش وارونه، تلاش میکند احساسات واقعی خود را نسبت به آلما سرکوب کند. او ابتدا حضور آلما را تهدیدی برای نظم و کنترل زندگیاش میبیند، اما با گذشت زمان، این تهدید به منبعی از امنیت تبدیل میشود. در مقابل، آلما از مکانیسمهایی همچون جابهجایی و پرخاشگری منفعلانه برای رسیدن به خواستههایش استفاده میکند. در مزهی چیزها، دودین و اوژنی با استفاده از مکانیسمهایی همچون والایش، تنشهای خود را به خلاقیت و هنر آشپزی ترجمه میکنند؛ تنشهایی که همانا نشاندهنده تعادل روانی آنهاست.
تاثیر قدرت بر نوع دلبستگی
تئوری دلبستگی جان بالبی، راهنمایی کلیدی برای فهم رفتار شخصیتها در این دو فیلم است. دیدگاه هر زن به قدرت، نوع دلبستگی عاطفی آنها را شکل میدهد. آلما در رشتهی خیال با روحیهای سرکش و مستقل، رابطهای از نوع دلبستگی ناایمن٬ اضطرابی و یا دوسوگرا تجربه میکند. در رابطهای که شروع میکند بهوضوح نشان میدهد که به دنبال عشق و تایید است و نمیخواهد فقط در نقش یک همراه بیصدای فرمانپذیر باقی بماند. هرچقدر رینولدز تلاش به کنترل امور آلما میکند٬ مقاومت آلما بیشتر میشود. آلما نیازمند عشق است، اما این عشق باید در چارچوب قدرتی متقابل شکل بگیرد٬ به همین دلیل، بازی قدرتی پیچیده میان آنها شکل میگیرد و درنتیجه راهبردهایی افراطی از جمله مسموم کردن عمدی رینولدز را به کار میگیرد. این رفتار نمایانگر اضطراب و نیاز مفرط به ایجاد وابستگی عمیق است. این دلبستگی دوسوگرا، رابطهای پرتنش و متلاطم را به وجود میآورد که در آن عشق و نفرت به شکلی پیچیده در هم تنیده میشوند.
در مقابل، در مزهی چیزها اوژنی رابطهای مبتنی بر دلبستگی ایمن را تجربه میکند. او به تواناییها و قدرت پنهان خود آگاه است و نیازی به نمایش یا اثبات آن ندارد. این دستیار، با حفظ فاصلهای مناسب از صحنه اصلی، نه تنها پشتیبان بلکه بخشی از هویت عاطفی و هنری آشپز میشود. این رابطه، برخلاف رابطهی آلما و رینولدز، کمتر متلاطم و بیشتر همزیستانه است. قدرت اوژنی در سکوت و آرامش او نهفته است؛ او با مراقبت و حمایت، به آشپز کمک میکند تا از وسواسهایش برای خلق آثار هنری لذیذتر بهره ببرد. هرچند که این حمایت گاهی شبیه به ایثارگری میشود٬ بهشکلی که با کار بیوقفه صدای بدن خود را نمیشنود٬ چرا که بیماری اوژنی وخیم شده و خود از آن آگاه نیست و از هوش میرود. این نوع دلبستگی به رابطهای پایدار و هماهنگ منجر میشود، جایی که هر دو طرف بهصورت غیرکلامی اما عمیق، به یکدیگر وابستهاند و شاید این راز دوام آنها کنار یکدیگر به مدت بیست سال است.
دیدگاه سایه – کارل گوستاو یونگ
سایه در روانشناسی یونگ٬ به بخشی از ناخودآگاه انسان اشاره دارد که شامل جنبههای سرکوب شده و ناخوشایند و پذیرفتهنشدهی شخصیت است. این جنبهها اغلب با ترس یا شرم به ناخودآگاه رانده شدهاند اما همچنان بر رفتار و روابط فرد تاثیرگذارند.
رینولدز از کمالگرایی بهعنوان یک مکانیزم دفاعی برای سرکوب سایهی خود استفاده میکند. گذشتهی او، بهویژه رابطهاش با مادرش، تأثیر عمیقی بر روان او گذاشته و او را با رنج احساسات کنترلنشدهای مثل وابستگی یا تنهایی مواجه کرده است. درنتیجه برای دوام و بقا در پاسخ به این احساسات سرکوبشده، شخصیت بیرونیای ساخته است که کاملاً مستقل٬ منظم و بینقص به نظر میرسد. وسواس او در خیاطی، نیاز او به خلق چیزی بینقص و تحت کنترل دارد تا از آشفتگیهای درونی خود فرار کند. در روابط عاشقانه، این سایه خود را بهصورت ترس از صمیمیت عاطفی نشان میدهد، چرا که صمیمیت میتواند به آشکار شدن جنبههای آسیبپذیرش منجر شود. او تنها زمانی آرامش پیدا میکند که آلما بهطور نمادین و فیزیکی او را بهواسطه مسمومیت به وضعیتی آسیبپذیر بازمیگرداند و او را مجبور میکند سایهی خود را بپذیرد. به همین ترتیب، آلما نیز از طریق میل به کنترل و نیاز به تأیید در مواجهه با رینولدز با سایهاش مواجه میشود.
در مزهی چیزها٬ وسواس دودین برای بینقص بودن در آشپزی، تلاش ناخودآگاه او برای فرار از احساس بیکفایتی یا عدم کنترل است که در سایهی او نهفته است. وابستگیاش به دستیار و همزمان حفظ فاصله از او٬ ترس از صمیمیت و ترس از تنهایی را نشان میدهد. اوژنی با حضور ثابت و حمایتگر خود، فضایی ایجاد میکند که دودین بتواند با این ترسها مواجه شود و آنها را بپذیرد. سایه در این فیلم بهجای تضاد، به ابزار رشد و تکامل در رابطه تبدیل میشود.
روانشناسی ارتباطات- اریک برن
نظریه اریک برن دربارهی بازیهای روانی در روابط انسانی نیز در این آثار مشهود است. در رشتهی خیال، رابطهی میان آلما و رینولدز ترکیبی از بازیهای روانی است که شامل چالشهای قدرت، وابستگی، و تسلیم میشود. این بازیها بهویژه در سکانسهایی مانند غذای مسموم خوراندن برجسته میشوند. در مزهی چیزها، تعامل میان دودین و اوژنی بیشتر به بازیهای مکمل و همزیستی سازنده نزدیک است که تعادل و پایداری را به رابطه میبخشد.
نتیجهگیری
مزهی چیزها و رشتهی خیال دو روایت متفاوت از عشق، قدرت و وابستگی را به تصویر میکشند. این دو زن، یکی استاد و دیگری دستیار، با شیوههای منحصربهفرد خود، بازی قدرت و کنترلگری را بازتعریف میکنند. آلما، زنی که از سایهها بیرون میآید و با مبارزه و رویارویی مستقیم، و اوژنی دستیار آشپز، زنی با تسلط در کارش درسکوت و آرامش، هر دو فیلم به شکلی هنرمندانه نشان میدهند که عشق و قدرت میتوانند بهطور همزمان، یکدیگر را تقویت و تحلیل ببرند. این فیلمها نشان میدهند که عشق نه تنها یک پیوند عاطفی، بلکه میدان نبردی پیچیده برای تأمین امنیت روانی و عاطفی است که حتی کوچکترین اعمال نیز میتوانند عمیقترین تغییرات را ایجاد کنند. در نهایت، این آثار مخاطب را دعوت میکنند تا به تأملی عمیقتر درباره طبیعت عشق و قدرت در روابط انسانی بپردازد و پرسشی بنیادین را مطرح میکنند: آیا عشق بدون قدرت، یا قدرت بدون عشق، میتواند به تعادلی پایدار منجر شود؟
نویسنده: فرانک مرادی (فارغالتحصیل آکادمی فیلم نیویورک از فلورانس ایتالیا)
متن بسیار جذاب و جالبی بود به امید اثار بیشتر از این نویسنده