«بیچاره مکبث»، چیره شدن تصویر بر کلام
رضا آشفته: درنگ کردن درباره متون نمایشی قدیمی خود فتح بابی است برای آفرینش متون تازه تر و اجراهای به روز، حالا نامش را هم دراماتورژی می گذارند و در این سال ها در ایران خود ما بارها و بارها ویلیام شکسپیر این فرصت سبز را در اختیار نمایش نامه نویسان ما قرار داده که خود را محک بزنند. این بار پیام عزیزی هست تا بر اساس مکبث او بتواند بیچاره مکبثش را در فضایی متفاوت و غیر متعارف و هنجارگریز طراحی کند. یعنی به عبارتی، برداشتی از آن متن شده تا ما با اجرایی کم کلام و پر تصویر مواجه شویم. مواجهه ای که ما را دچار شور و شعف می کند چراکه در آن خلاقیت حضور دارد. خلاقیتی به قاعده که کلام را به شکل موجزتر در اختیار دارد تا بتواند با تصویر این متن را به اجرایی در خور تامل تر تبدیل کند.
در اینجا یادآور می شویم که این نوع دراماتورژی باعث شده که فضا شکل و شمایل نمادین و استعاریک به خود بگیرد و از سوی دیگر بر بار تصویری و ایهام آن نیز افزوده شود. شاید این خود دلیل مبرهنی است برای غامض و بغرنج تر شدن متن و اجرا. یعنی از تعداد مخاطبان این اجرا خواه ناخواه به اعتبار غیر مستقل شدن متن اصلی ویلیام شکسپیر کاسته شده است. بنابراین این حرکت اثر را با ریزش مخاطب عام مواجه می کند اما از آن سو یک نگاه نو و امروزی تر را سوار بر ماجراها خواهد کرد. این رویکرد مخاطب خاص را به مکاشفه ای تازه تر از مکبث رهنمون خواهد کرد. به خصوص در ایران ما که عادت بر کلام نسبت به بیان تصویری فراگیر است و این نوع درام های نو پیشنهاد تازه ای برای ایجاد تحول در مواجهه با آثار نمایشی است. به همین دلیل هم این گروهها با اقبال اولیه و فراگیر روبرو نخواهند شد مگر اینکه با پیگیری گروهها و حمایت های لازم برای تولید و ارائه چنین آثاری، در دراز مدت شاهد ایجاد مخاطبان زیادی برای دیدن این نوع نمایش ها باشیم. با آن که تئاتر در کشور ما دارای مخاطبان خاص است اما متاسفانه همین مخاطبان هم ترجیحا دوست دارند نمایش کلام محور و دارای قصه را تماشا کنند. در حالی که در غرب اجراهای تصویری و به اصطلاح متکی بر بیان بدنی ارجحیت دارد بر نمایش های کلام محور. البته اینها عادات فرهنگی است چراکه ما فرهنگ شفاهی داریم و دوست داریم که راویان و قصه گویان هر چه زودتر با صراحت لب کلام را در اختیارمان بگذارند. اما در غرب چالش های فکری و جنس مواجهه طوری است که گاهی کلام و گاهی تصویر رکن و مبنای انتخاب یک درام و پردازش و اجرایش خواهد شد. ناگفته نماند که ما در ایران هستیم و به اعتبار این سخن می شود چند و چون کرد که نمایش بیچاره مکبث اگر مخاطب عام ندارد اما در ایجاد فضای نو پیشنهاد دهنده ای است که ما را برای رسیدن به فضاهای نوتر ترغیب می کند. به تعبیر بهتر، در این گیرودار برخی از گروهها طلیعه دار اتفاقات نو و نوآوری در جریان های هنری خواهند بود. پس این خود به دلایلی یک ضرورت فرهنگی است و مدار پیرامونی آن در صورت استقرار وضعیتی درست و بسامان به نتایج بارزی نیز سوق می یابد.
به هر طریق این نوعی تغییر ذائقه است و چون به طور مرتب و دنباله دار پیش نیامده است؛ هنوز تبدیل به جریانی غالب یا حتی جریان معمول در تئاتر ما هم نشده است. در حالیکه باید خواه ناخواه به این سمت برویم وگرنه فضای تئاتر هم شباهت زیادی به تلویزیون و سینمای سهل و کلام محور پیدا می کند. در حالیکه بیان تصویری یا زبان بدنی الگوهایی کارآمد برای پرداختن به تئاتری جهان شمول است. در اینجا بحث زبان و ملیت تقریبن به کنار نهاده می شود و تئاتر با استقلال و موجودیت قائم به ذاتش بر صحنه حکومت خواهد کرد.
بیچاره مکبث با آنکه در نگاه اول از قدرت پذیرندگی و جذابیت و گیرایی لازم برخوردار است اما از آنچه که مسیر کامل متن ویلیام شکسپیر را طی نمی کند، شاید با کمبودهایی هم همراه شده باشد. این خود روندی است که ما را از تاثرپذیری بالا باز خواهد داشت. اما در کل به ارتباط لازم خواهد رسید. بالاخره خط اصلی پیرنگ نمایش دچار تغیر و تحولاتی هم شده است و از همه مهم تر آن شکل کلی اجراست که شاید زمینه ساز این تغیرات هم شده باشد. اینکه بازیگر حضور زنده و رو در رو ندارد و از طریق یک پارچه سفید و برخی از ابزارها مانند شال و روسری و کلاه و چراغ قوه به بیان نمایش و ارتباط با مخاطب می رسد، گویای مطلب تازه ای است. شاید روند تصویری و بی کلام شدن ماهیت اجرا را به سمت ایجاز برده باشد اما باز هم می شد برخی از لحظات را در این اجرا هم حفظ کرد تا پیکره ای قرص و محکم همانند اثر شکسپیر در بیچاره مکبث هم ملاحظه می شد! ایده پارچه سفید برای این گروه و نوآورانه است و این امتیازی با دوام برای پذیرش این اجراست. چراغ قوه ها را سهیل پارسا، کارگردان ایرانی مقیم کانادا، پیش از این در اجرای مکبث در جشنواره فجر سال 81 به کار برده است. چراغ قوه هایی که به جای شمشیر به کار گرفته می شود و بخش عمده ای از ماجرای جنگیدن ها و کشتن ها را پیش خواهد برد. در اجرای بیچاره مکبث هم کماکان کاربرد آنها بسیار پر رنگ است. در صحنه جنگ مکبث و پیروزی اش، در صحنه کشتن پادشاه دانکن، صحنه کشتن بنکو و سر آخر حمله ور شدن مکداف برای گرفتن انتقام و کشتن مکبث از چراغ قوه به شکل درستی استفاده شده است. ایده کلاها و شالها هم برای ایجاد شخصیت ها کاملن کارآمد است و می تواند بیچاره مکبث را با تصویرهای قابل پذیرشی مواجه کند.
به هر تقدیر چنین رویکردی که در آن تصویر بر کلام چیره است، برای تحول تئاتر لازم و ضروری است مشروط برآنکه در شکل کامل و دقیق خود اتفاق افتاده باشد.
نمایش «بیچاره مکبث» از 3 الی 15 آذر، ساعت 20 در سالن استاد ناظرزاده تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه می رود