» آرشیو مطالب » این نمایش به هنرمند و مخاطب تلنگر می‌زند/ تئاتر دم‌دستی شده است!
این نمایش به هنرمند و مخاطب تلنگر می‌زند/ تئاتر دم‌دستی شده است!
آرشیو مطالب - برگزیده - تئاتر ایران

این نمایش به هنرمند و مخاطب تلنگر می‌زند/ تئاتر دم‌دستی شده است!

مهر 18, 1403 2

تئاتر آنلاین -گروه هنر-آروین مؤذن‌زاده-فریبرز دارایی؛ گروه تئاتر «پوشه» به سرپرستی ایوب آقاخانی این روزها جدیدترین اثر خود را در سالن ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایران‌شهر روی صحنه برده است. «ترانه‌های تب: داستانی عبرت‌آموز برای خوابیدن کودکان امروز» اقتباسی از اسطوره ادیپوس است. این نمایش با حضور محسن بهرامی و سپیده نورصالحی روی صحنه رفته است؛ بهرامی در نقش ادیپ و نورصالحی در نقش ژوکاست مادر ادیپ.

«ترانه‌های تب» با ادبیاتی کلاسیک، از زبان ژوکاست آنچه را که بر او و ادیپ گذشته است روایت می‌کند؛ چهره‌ای که در نمایشنامه «ادیپ شهریار» اثر سوفوکل زیاد درباره وی صحبتی نشده است. آقاخانی شخصیت ژوکاست را پررنگ کرده و در قالب فلاش‌بک‌هایی که در روایت دارد چگونگی تقدیر شومی را که برای او و فرزندش ادیب رقم می‌خورد، بیان می‌کند.

روی صحنه سالن ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایران‌شهر با طراحی صحنه سینا ییلاق‌بیگی و آهنگسازی و طراحی جلوه‌های شنیداری توسط بردیا سراج، ۳ ایفاگر نیز با ۲ بازیگر نمایش همراه هستند و برخی شرایط و موقعیت‌ها را با حرکاتی که توسط محسن گودرزی برای آن‌ها طراحی شده، به تصویر می‌کشند.

به بهانه آغاز اجرای نمایش «ترانه‌های تب: داستانی عبرت‌آموز برای خوابیدن کودکان امروز» نشستی در تئاتر آنلاین با حضور ایوب آقاخانی نویسنده و کارگردان، محسن بهرامی و سپیده نورصالحی بازیگران اثر برگزار شد.

در این نشست عوامل نمایش به ارائه نقطه‌نظرات خود درباره ضرورت تولید و اجرای «ترانه‌های تب» در وضعیت کنونی تئاتر، چگونگی شکل‌گیری «ترانه‌های تب» و شرایطی که در اجرای این اثر نمایشی تجربه کرده‌اند، پرداختند.

در بخش اول این نشست آمده است:

* نمایش «ترانه‌های تب» به تازگی روی صحنه رفته و اجراهای ابتدایی خود را سپری می‌کند. آقای آقاخانی شما همیشه در آثاری که به صحنه برده‌اید، زمان معاصر و رویدادهای اجتماعی معاصر مدنظرتان بوده است و در «ترانه‌های تب» فضایی متفاوت را تجربه کرده و به سراغ افسانه‌های تبای رفته‌اید. چه دغدغه‌ای باعث شکل‌گیری این تجربه شد؟

ایوب آقاخانی: از سال ۱۳۷۴ که گروه تئاتر «پوشه» را در زمانی که در دل دانشگاه بودم تأسیس کردیم، مانیفستی را برای گروه مدون کردم که بر اساس آن همیشه درام اجتماعی معاصر و حتی‌الامکان ایرانی کار کنیم. این مانیفست اجرایی خود به خود تبدیل به کارنامه تاکنون گروه تئاتر «پوشه» شد که تا اجرای نمایش «نوزده نود و نه» در سال گذشته عملاً این فضا را پیش گرفتیم. معتقد بودم که ارتباط بایسته و بسیار مستقیم و پررنگ میان اثر با جامعه‌ای که اثر از دل آن بیرون آمده است، راهکار درستی برای ارتباط گرفتن و اثر گذاشتن روی مخاطب است. اما این مانیفست اجرایی گروه تئاتر «پوشه» بود وگرنه من در طول منش نویسنده‌وار خودم این زبان و ارجاع به گذشته را داشته‌ام، پایان‌نامه مقطع لیسانسم اقتباس دراماتیک از نمایشنامه «گیلگمش» و مقطع فوق‌لیسانسم نیز نمایشنامه «ماه و مه» اقتباسی در این شکل زمان و زبان از «رستم و سهراب» شاهنامه بود که دوستان ما تازه به رجعت به این موضوع آن هم با سر و صدا پناه برده‌اند.

متأسفانه تئاتر ما به یک فضایی حرکت کرده است که تک‌ساحتی می‌شود. به این معنا که تئاتر به اصرار دولتمردان خصوصی شده که اصلاً هم خصوصی نشده بلکه حمایت مالی از آن برداشته شده است، عملاً فقط در شکلی می‌تواند حیات و ممات خود را مدیریت کند و سالم روی پای خود بایستد که بتواند در چرخه گیشه خود موفق عمل کند آثار مختلفی نظیر نمایشنامه «رودکی جادوگر واژگان سبز» را هم با همین رویکرد نوشتم ولی کارگردانی نکردم. قلم من با این ادبیات بیگانه نیست ضمن اینکه در دهه ۷۰ افتخار شاگردی آقای بیضایی را داشتم و جذبه او در کلاس ما را خود به خود به چیزهایی علاقه‌مند کرد که شاید پیش از آن حتی علاقه‌ای به آن‌ها نداشتیم که البته شامل من نمی‌شد زیرا علاقه داشتم و شیفته و شیداوار بازشناخت کارنامه کاری آقای بیضایی را انجام می‌دادم.

واقعیت این است فارغ از تمام معاذیر و تنگناهایی که وجود دارد، متأسفانه تئاتر ما به فضای تک‌ساحتی حرکت کرده است. به این معنا که تئاتر به اصرار دولتمردان خصوصی شده که معتقدم اصلاً هم خصوصی نشده بلکه حمایت مالی از آن برداشته شده است و عملاً فقط در شکلی می‌تواند حیات و ممات خود را مدیریت کند و سالم روی پای خود بایستد که بتواند در چرخه گیشه خود موفق عمل کند. در این چرخه گیشه هم چند فاکتور ساده از جمله چربش و قالب‌بودن ژانر کمدی در اجراها، چربش و قالب‌بودن استفاده از چهره‌های شهیر در اجراها یا ورود به یک سری گعده‌ها و نحله‌های فکری که لزوماً کیفیت‌محور نیستند، تعیین‌کننده هستند. این فرض من و هر سه شکلی که به آن‌ها اشاره کردم در یک کشور توسعه‌یافته و تربیت‌شده و فرهنگی باید گوشه‌ای از تئاتر باشد نه همه آن ولی در کشور ما همه تئاتر شده است.

تصمیم گرفتیم از فرصت نوبتی که سال گذشته در تماشاخانه ایران‌شهر داشتم و به دلیل اختلالاتی که در اجراها پیش آمد به تعویق افتاد و در سال جاری به من اختصاص داده شد، به نفع رجعت ما به گونه‌ای در تئاتر که کمتر در کارنامه اجرایی گروه تئاتر «پوشه» وجود دارد، استفاده و سعی کنیم با این کار پیامی را به جامعه مخاطبان و همکاران‌مان بدهیم هرچند اگر این پیام به مقصد نرسد، همچنین به یاد همه بیاوریم روزگاری جنسی از تئاتر که اتفاقاً جنس بسیار پربسامد و اثرگذاری هم بود، همین جنس از تئاتر بود. به ضرس قاطع در ۲ دهه گذشته این جنس از تئاتر وجود ندارد. در کنار سه دلیلی که ذکر کردم این نکته ساده را هم قرار بدهید که از دید ما با اجرای نمایش «ترانه‌های تب» به هیچ عنوان معاصر بودن ذات و فلسفه اثر هم زیر سؤال نمی‌رفت چون هسته اندیشه‌گی و محتوای این اثر هم معاصر و هم بومی است.

مجموعه این فکرها دست به دست هم داد تا ما به طرز راسخی به سمت اجرای اقتباسی آزاد، با نگاه و قلم من از اسطوره ادیپوس حرکت کنیم که نتیجه آن نمایش «ترانه‌های تب: داستان‌هایی عبرت‌آموز برای خوابیدن کودکان امروز» شد که در حال اجرا است.

معتقدم اجرای این نمایش یک کُشتی بسیار جذاب و موفق برای من و گروهم بود برای درآمیختن با چیزی که سال‌ها به احترام داشتن مخاطب وسیع‌تر و آسان‌تر فهمیده و هضم شدن، از آن پرهیز کرده بودیم. فکر می‌کنم امروز وقت آن رسیده است که هنرمند تئاتر و مخاطب با هم پیش بروند نه برای هم و به خاطر هم. فکر می‌کنم زمان مناسبی است که این شکل از تئاتر را یادآوری کردم و شاید عده دیگری اشکال دیگری از تئاتر را یادآوری کنند که ممکن است در یک بررسی ساده مشخص شود ما در نوسانی که سر و تن سپردیم به مفهوم تأثیر اقتصاد در تئاتر، آن‌ها را از دست داده‌ایم. احیای این‌ها برای اینکه زبان پولیفونیک تئاتر در کشور ما همچنان مستدام و مستمر بماند خیلی مهم است. چندصدایی بودن در تئاتری که قرار است پایگاه اندیشه باشد خیلی مهم است، من این توقع را از سینما ندارم ولی از تئاتر دارم.

این نمایش به هنرمند و مخاطب تلنگر می‌زند/ تئاتر دم‌دستی شده است!

* گروه تئاتر «پوشه» که از دهه ۷۰ فعالیت خود را شروع کرده است در روند کاری خود چنین تجربه‌ای را نداشته است. آیا در دوران فعالیت حدود ۳ دهه‌ای گروه چنین نیاز و ضرورتی احساس نشده بود و حالا این نیاز را احساس کرده‌اید؟ معضلی که شما اشاره کردید و آسیبی که تئاتر خصوصی به تئاتر ایران زده در سال ۱۴۰۳ شکل نگرفته بلکه حدود ۲ دهه است که تئاتر ایران در این روند گرفتار شده است.

آقاخانی: دقیقاً نکته اینجا است که نه، این احساس نیاز را نمی‌کردیم زیرا جریان چندصدایی تئاتر در آن دوران خود به خود وجود داشت. در دورانی که به عنوان مثال «روزهای زرد» و «زمین مقدس» را کار می‌کردیم، کنار ما آثاری اجرا می‌شدند که خیلی سترگ در این عرصه بودند نظیر «مویه جم» دکتر قطب‌الدین صادقی و بعدها در دهه ۸۰ «سحوری» را به این شکل اجرا کردند. در آن دوران هر کدام از هم‌نسلان من نیز چنین فضاهایی را تجربه می‌کردند و وقتی در این زمینه کسری وجود نداشت نیاز نبود من که سلیقه‌ام به اجتماعی معاصر گرایش داشت وارد این مسیر بشوم.

* از دهه ۹۰ روند شکل‌گیری فضای تک‌ساحتی در تئاتر ایران آغاز شده بود…

معتقدم ما در حال تربیت مخاطب تئاتر به بدترین شکل ممکن هستیم، یعنی رسماً شاخصه‌هایی را برای او تعریف می‌کنیم که بدون آن شاخصه‌ها تئاتر امکان حیات خود را از دست خواهد داد و این خیلی خطرناک است آقاخانی: نکته همین است، روند نزولی شکل گرفت و در نیمه دوم دهه ۹۰ به صفر رسید و من در اواخر دهه ۹۰ و در ایام کرونا متوجه این موضوع شدم و در زمانی که ابزار و شرایط در اختیارم بود در خصوص تغییر این فضا اقدام کردم؛ ابزار به معنی اینکه چه حرف معاصری را با چه متنی می‌توان زد و دیگر اینکه احساس کنم بازوهای اجرای چنین کاری را دارم یا نه. این ابزار همیشه در لحظه‌ای که انسان به شهود می‌رسد در اختیارش نیست و به دلایل مختلف باید صبوری کرد. شاید در تهران این قضیه افول کرده و به صفر رسیده باشد ولی در شهرستان‌ها شاید همچنان به آن فکر شود. آیا مخاطب این موضوع را نمی‌خواهد؟ طبیعی است که بله، ترجیح مخاطب در حال حاضر کمدی و چهره است. معتقدم ما در حال تربیت مخاطب تئاتر به بدترین شکل ممکن هستیم، یعنی رسماً شاخصه‌هایی را برای او تعریف می‌کنیم که بدون آن شاخصه‌ها تئاتر امکان حیات خود را از دست خواهد داد و این خیلی خطرناک است. مگر اینکه هر دولتی تصمیم بگیرد به سیستم اداره تئاتر برگردد یعنی تخصیص بودجه برای تولید تئاتر، کاری که در دهه ۷۰ به سالم‌ترین شکل ممکن انجام می‌شد و هنرمندان تئاتر هر کاری که فکر می‌کردند اندیشه‌شان ایجاب می‌کند انجام می‌دادند و متولی دولتی توسط شورای ساخت مبلغی را برای حمایت از تولید و اجرای یک تئاتر تعیین می‌کرد.

این کار علیرغم تمام معایبی که داشت باعث می‌شد تا هنرمند نسبت خود با تئاتر و مخاطب را بسنجد و فقط به تولید تئاتر فکر کند. الان اگر آن سیستم با تمام معاذیر و تنگناهای خود برگردد شاید بتوانیم بخشی از این از کف رفته‌ها را احیا کنیم. در غیر اینصورت به جایی می‌رسیم که تمام نحله‌های فکری از تئاتر حذف می‌شوند و فقط یک ساحت موفق و پیروز در حوزه اقتصاد زنده می‌ماند. این ساحت پیروز لزوماً ساحت درستی نیست اما به هر حال تک‌ساحتی است. مشکل من فقط تک‌ساحتی و تک‌صدایی شدن تئاتر است نه اینکه چرا این ساحت در گیشه موفق و پیروز است. باید ما به عنوان ریل‌گذاران فرهنگی و من به عنوان تولیدکننده سعی کنیم که این توقع رنگی را در ویترین تئاتر ایران که تئاتر قدرتمندی است، زنده و رنگارنگ و درست نگه داریم. چیزهایی را که داریم از دست ندهیم. این دغدغه مهمی است اما اینکه روش درستی را برای بیان دغدغه خود انتخاب کرده‌ایم یا نه، در بخش بعدی ماجرا قرار می‌گیرد. هنوز هم مؤمنانه می‌گویم این دغدغه سنجیده و درستی است که یاد دوستان‌مان بیاوریم و از آن‌ها کمک بخواهیم که بیایند و تلاش کنیم همه رنگ‌های متنوع تئاتر را که قبلاً داشتیم نظیر تئاتر تجربی، تئاتر اجتماعی ملتهب برشته، تئاتر علمی، تئاتر موزه‌ای، تئاتر سنتی، در کنار هم زنده باشند و این زندگی وابسته به چرخه گیشه نباشد.

این نمایش به هنرمند و مخاطب تلنگر می‌زند/ تئاتر دم‌دستی شده است!

محسن بهرامی: طی این سال‌ها رفتار مخاطب نسبت به تئاتر تغییر پیدا کرده است و گمان می‌کند تئاتر هم مانند مجله زردی است که از روی باجه برمی‌دارد. در دهه ۷۰ مجموع مخاطب تئاتر ما حدود ۲ هزار نفر بود اما ۲ هزار نفری که مخاطب تئاتر بودند. یعنی همواره در سالن‌ها رصد می‌کردند که چه کارهایی در حال اجرا است. این آمار به ۲۰ تا ۲۵ هزار مخاطب رسید که همه‌شان مخاطب تئاتر نیستند و صرفاً بابت حضور فلان چهره یا تبلیغات وسیعی که برای یک نمایش می‌شود، جذب می‌شوند. منظورم این نیست که تئاتر ساده کار نکنیم ولی الان تئاتر دم‌دستی شده است چه به لحاظ مفهوم، چه به لحاظ نمایشنامه، چه به لحاظ شکل اجرا و چه به لحاظ سالن‌هایی که در آن‌ها تئاتر اجرا می‌شود.

آقاخانی: تولید تئاتر هم دم‌دستی شده است و خیلی از آثار طراحی صحنه، لباس و حتی بروشور هم ندارند.

بهرامی: وارد یک خانه می‌شوید و می‌بینید که چند صندلی گذاشته‌اند تا تئاتری در آن اجرا شود. در این شرایط دیگر هنرمند به این فکر نمی‌کند تا نمایشنامه‌ای درخشان بنویسد و اجرایی درخشان را روی صحنه ببرد و به این فکر می‌کند که چگونه بفروشد زیرا اگر نفروشد ضرر می‌کند. هنرمندان خوبی داشتیم که به دلیل شرایط اقتصادی کنونی که گریبان تئاتر را گرفته است، آسیب دیده‌اند.

* خانم نورصالحی شما به عنوان نسل جوان تئاتری این وضعیت و نگاه ایوب آقاخانی و محسن بهرامی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

الان شرایط تئاتر تک‌صدایی ما مانند مغازه‌ای است که فقط یک نوع بیسکوئیت برای عرضه دارد. در حالیکه تنوع باعث می‌شود مخاطب حق انتخاب داشته باشد. در حال حاضر مخاطب تئاتر ما حق انتخاب ویژه‌ای ندارد سپیده نورصالحی: واقعاً نمی‌شود جذابیت‌های آن بخشی را که به نوعی تک‌ساحتی می‌گوییم برای مخاطب نادیده گرفت ولی این صحبتی که آقایان آقاخانی و بهرامی داشتند قابل تأمل است. انتخاب من برای ایفای نقش در نمایش «ترانه‌های تب» به عنوان کسی که تجربه زیادی در بازیگری نداشتم نتیجه همین نگاه آقای آقاخانی است که معتقد است تئاتر نباید تک‌ساحتی باشد. به عنوان یک مخاطب تئاتر دوست دارم که تئاتر اینقدر پررنگ به سمت استفاده مداوم و مستمر از چهره‌ها نرود و آثاری با متون متفاوت و با کیفیت اجرا شود.

بهرامی: الان شرایط تئاتر تک‌صدایی ما مانند مغازه‌ای است که فقط یک نوع بیسکوئیت برای عرضه دارد. در حالی که تنوع باعث می‌شود مخاطب حق انتخاب داشته باشد. در حال حاضر مخاطب تئاتر ما حق انتخاب ویژه‌ای ندارد.

نورصالحی: خیلی مهم است که مخاطب حق انتخاب داشته باشد، الان سینما و تئاتر خیلی شبیه به هم است و به شدت انتخاب محدود شده است.

بهرامی: در شلوغی اجرای شبانه ۹۰ اجرا در روز، مخاطب تا بخواهد اثری را که متفاوت است پیدا کند آن اجرا به پایان رسیده است.

این نمایش به هنرمند و مخاطب تلنگر می‌زند/ تئاتر دم‌دستی شده است!

* گروه‌هایی هم که از چهره‌های مختلف برای جذب مخاطب استفاده می‌کنند معتقد هستند که تماشاگر به تئاتر ایران اضافه می‌کنند در حالی که تماشاگر حرفه‌ای به تئاتر اضافه نمی‌کنند زیرا مخاطب با آن چهره به سالن می‌آید و با وی هم از سالن و فضای تئاتر خارج می‌شود.

بهرامی: واقعاً تئاتر نیاز به چندصدایی بودن دارد. اگر این روند وجود داشته باشد مخاطب به خوبی تربیت می‌شود و با دیدن و مقایسه آثار مختلف می‌تواند صاحب‌نظر شود.

آقاخانی: به صورت بنیادین یک تئاتری سرسپرده مخاطب هست اما وانهادن و وادادن همه ارزش‌ها و اصول فکری و اندیشه‌ای به مخاطب باعث می‌شود که تئاتر به بیراهه برود. این مسیر بدون تردید راهی جز تباهی ندارد و تردید به بن‌بست ختم می‌شود. سینمای ما از خیلی چیزها تهی شده است. فیلم‌های دهه ۷۰ و ۸۰ را با فیلم‌های الان مقایسه کنید. فخر مدیران سینمایی ما این است که رکورد فروش فلان نوبت اکران و فلان مقطع زمانی را شکستیم ولی وقتی به فیلم‌هایی که رکوردشکنی کرده‌اند نگاه می‌کنیم واقعاً این سؤال پیش می‌آید که اگر به این فیلم‌ها می‌گوییم فیلم خوب، پس سینمای خوبی که ما می‌شناختیم چه بود؟ غره شدن به آمار کار ساده‌ای است.

اینکه آمار مخاطب «ترانه‌های تب» پایین باشد زیاد مهم نیست زیرا نمایشی که آمار مخاطبانش بسیار بالا است نیز لزوماً اثر خوبی نیست.

* البته این موضوع نسبی است زیرا کارهای باکیفیتی هم هستند که مخاطبان زیادی به تماشای آن‌ها می‌نشینند.

آقاخانی: بله موافقم ولی منظورم این است که هیچگاه معیار نمی‌تواند پررونقی گیشه باشد.

* اینکه بخشی از این روند اشتباه به دلیل برنامه‌ریزی نادرست مدیران و مسئولان شکل گرفته غیر قابل کتمان است اما هنرمندان تئاتر نیز این مسیر را پر کرده‌اند.

آقاخانی: البته ناخواسته بوده است.

* بله، ولی این سؤال پیش می‌آید که چرا ایوب آقاخانی و گروه تئاتر «پوشه» هم در راستای چندصدایی شدن تئاتر نظیر نمایش «ترانه‌های تب» را که الان اجرا می‌کنید در گذشته هم اجرا نکردید؟

ما به مخاطب حکم نمی‌کنیم. من فقط به مخاطب تلنگر می‌زنم. وظیفه اجتماعی من به عنوان هنرمند در ذهن من ایجاب می‌کند که این کار را باید انجام دهم. وظیفه من این است که بگویم آقاخانی: با نظر شما یک مخالفت کوچک دارم. مثالی بزنم، در یک خانواده رسیدگی به مادر بر عهده یک نفر و رسیدگی به پدر بر عهده یک نفر دیگر است، بعد از ۱۵ سال متوجه می‌شوید که برادر یا خواهری که قرار بوده به امور پدر یا مادر رسیدگی کند وظیفه خود را به درستی انجام نداده است و برادر یا خواهر دیگر به دلیل تمرکز بر وظیفه خود از رفتار دیگری غافل شده بود. اصلاً نمی‌توانیم بگوییم که چرا تئاتر «پوشه» در آن زمان چنین کارهایی را انجام نمی‌داد زیرا کسری این ماجرا را احساس نمی‌کردیم.

* کسری یک بحث است زیرا هنرمند بر اساس دغدغه خود پیش می‌رود نه اینکه بخواهد جاهای خالی را پر کند. شاید در حال حاضر اصلاً احساس نیازی برای اجرای «ترانه‌های تب» نباشد ولی شما این احساس نیاز را دارید. شاید مخاطب حال حاضر به هر دلیلی نیاز به برقراری ارتباط با نمایش‌های کلاسیک که ادبیات و زبانی خاص دارند، نداشته باشد. در واقع اجرای نمایش «ترانه‌های تب» در حال حاضر به دلیل احساس نیاز ایوب آقاخانی است. اینکه یکی از اعضای خانواده نسبت به عملکرد دیگری غفلت ۱۵ ساله داشته باشد غفلت بسیار بدی است. هنرمند باید به محیط اطراف خود و روندی که طی می‌شود توجه کند.

آقاخانی: چه توجهی بیشتر از این که من در همین فضایی که مدنظرمان هست متن تولید می‌کردم و دیگران اجرا می‌کردند.

* منظورم عملکرد گروه تئاتر «پوشه» است.

آقاخانی: غفلت نبود. وقتی یک معاون هنری ساز و کار تولید تئاتر را تغییر می‌دهد نمی‌توان در لحظه ارزیابی کرد که این تصمیم چه عواقبی را به همراه دارد بلکه حداقل ۵ سال یا یک دهه زمان می‌برد. اگر هنرمند طی یک دهه دست به اقدام نزده چون هنوز به قطعیت نرسیده است زیرا باید روندی طی شود تا هنرمند نسبت به شرایط به قطعیت برسد. باید به مخاطب کمک کرد و الان من با «ترانه‌های تب» در حال کمک‌کردن به مخاطب هستم. ما باید به مخاطب بگوییم که حواسش به داشته‌های خود باشد.

این نمایش به هنرمند و مخاطب تلنگر می‌زند/ تئاتر دم‌دستی شده است!

* نمی‌توان به مخاطب حکم کرد زیرا این موضوع که چه چیز برای مخاطب ضرورت دارد یا ندارد بسیار سلیقه‌ای است.

آقاخانی: ما هم به مخاطب حکم نمی‌کنیم. من فقط به مخاطب تلنگر می‌زنم. وظیفه اجتماعی من به عنوان هنرمند در ذهن من ایجاب می‌کند که این کار را باید انجام دهم. وظیفه من این است که بگویم. اینکه برخی با این وظیفه من مخالف یا موافق باشند، هر ۲ برای من قابل احترام هستند ولی من به وظیفه خود عمل می‌کنم و معتقدم نباید از اصول خود دست بکشم. سلیقه مخاطب را ما به اینجا رسانده‌ایم و باید سعی کنیم آن را درست کنیم. اعتقاد ندارم که من درست می‌گویم بلکه اعتقاد دارم که مؤمنانه حرف می‌زنم.

ادامه دارد…

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ×