پژمان: از لحن نوید محمدزاده در فیلم «ابد و یک روز» الهام گرفتم
هر چه بیشتر میگذرد این شوخی جذابیت بیشتری پیدا میکند که پژمان جمشیدی از همان اول نباید فوتبالیست میشد و بهتر بود به دنیای بازیگری میآمد. جمشیدی با نقش خودش در سریال «پژمان» وارد دنیای بازیگری شد و حالا که تقریبا چهار سال از پخش این سریال میگذرد او نقشهای متعددی هم در تئاتر، هم سینما و هم تلویزیون بازی کرده است. همین حالا سریال «دیوار به دیوار» به کارگردانی سامان مقدم با بازی او از شبکه سه پخش میشود؛ نمایش «پپرونی برای دیکتاتور» به کارگردانی خسرو احمدی را روی صحنه دارد و فیلم سینمایی «خوب، بد، جلف» از او در حال اکران است.
به گزارش تئاتر آنلاین، روزنامه جام جم نوشت: همین بهانهها کافی است تا با این بازیگر نوشکفته گفتوگویی داشته باشیم، چه برسد به اینکه در کارش هم موفق بوده و چه بخواهیم و چه نخواهیم طرفداران خودش را دارد.
چطور با نقش ارتباط برقرار میکنید که بازی شما گرم، روان و صمیمی از کار در میآید؟
معمولا میگردم و مابهازای نقش را دور و برم پیدا میکنم. کمی هم راجع به آن فکر میکنم؛ اینکه اگر وجود خارجی داشت، چطور فکر میکرد؟ چه شکلی حرف میزد؟ غذا خوردنش چگونه بود؟ دغدغهاش چه بود؟ چقدر میتوانست سادهلوح باشد یا مثلا باهوش، به چه چیزهایی توجه میکرد و درباره چه چیزهایی بیتوجه بود و چه مواردی برایش جذابیت داشت و سوالاتی از این دست. سعی میکنم جواب این سوالات را پیدا کنم و بقیه کار هم بر میگردد به رنگآمیزی کارگردان و همبازیها و کسانی که در کنارم حضور دارند.
برخی بازیگران آرشیو ذهنی دارند. وقتی به یک آدم جذاب برخورد میکنند رفتار و برخوردش را به خاطر میسپارند و بعد بهموقع از آن بهره میگیرند. شما چطور؟
من که از قبل، قصد بازیگر شدن نداشتم، بنابراین این طوری به آدمهای اطرافم نگاه نمیکردم. شاید این دو سال اخیر که تصمیم گرفتهام در دنیای بازیگری بمانم، این کار را بکنم ولی به طور معمول بعد از اینکه نقش به من پیشنهاد میشود، سعی میکنم مابهازای آن را در جامعه پیدا کنم.
ما به ازای بهرام را کجا پیدا کردید؟
سال گذشته در نمایشی به کارگردانی ژاله صامتی بازی کردم با نام «یادم تو را فراموش» و نقش پسری به نام عطا را بهعهده داشتم که به نظرم خیلی شبیه بهرام است؛ هر دو از یک طبقه اجتماعی هستند، فرهنگ و ادبیاتشان به هم نزدیک است و به هم شباهت دارند. بنابراین آنها را تقریبا مثل هم بازی کردم.
چرا تقریبا؟
عطا مجرد بود، اما بهرام ازدواج کرده و همسرش پا به ماه است؛ شاید به همین دلیل کمی مسئولیتپذیرتر باشد، اما هر دو لوطی و با مرام هستند و به زندگی شاد نگاه میکنند. مثلا بهرام الکی خوش است، قلب پاکی دارد و به همین دلیل در آن واحد شادیاش به غم و غمش به شادی یا عصبانیتش به خوشی بدل میشود.
مابه ازای اعطا را کجا پیدا کرده بودید؟
نمونه آدمهایی مثل عطا را زیاد دیدهام. به هر حال من از کره مریخ که نیامدهام؛ همینجا بین همین مردم و در همین شهر بزرگ شدهام و زندگی کردهام. اصالتم تهرانی است و در جنوب شهر زندگی کردهام و آدمهای این منطقه شهر را میشناسم. بیشتر آنها تهرانیهای قدیم و اصیل هستند و بسیار خالص و درست. برای من پیدا کردن مابهازای این نقش کار سختی نبود،گرچه شخص خاصی را هم در نظر نداشتم. من این طبقه را میشناسم و با ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی آنها آشنا هستم؛ معمولا آدمهای زحمتکش، نان حلالخور، ساده و دوستداشتنی هستند.
فیلمنامه سریال دیوار به دیوار همزمان با تولید نوشته میشود، مواردی بوده که احساس کنید موقعیتها یا واکنشهای بهرام با درک و دریافت شما از شخصیت او همخوانی ندارد؟
طبیعی است که در چنین موردی به یک نتیجه مشترک و مورد قبول میرسیم و تغییراتی ایجاد میشود. مثلا اگر فعلی در متن نوشته شده باشد و با شخصیت بهرام متناسب نباشد، تغییراتی ایجاد میکنم البته در حدی که به متن لطمه نخورد. خوشبختانه تا امروز با نویسندگانی همکاری داشتم که کارشان را بلدند و نیازی به تغییرات گسترده نبوده است.
بعد از سریال «پژمان» و ورود به دنیای بازیگری، هم در سینما و تلویزیون بازی داشتید و هم بازی روی صحنه تئاتر را تجربه کردید، کدام را بیشتر دوست دارید یا به بقیه ترجیح میدهید؟
نمیدانم از خوش اقبالی بوده یا چیز دیگری که من در هر سه حوزه برایم شرایط خیلی خوبی فراهم شد و مردم آنقدر استقبال کردند که در هر سه زمینه، لطف ارتباط با مخاطب را تجربه کردم. بنابراین هر سه را دوست دارم اما تئاتر را ترجیح میدهم، چون چیزهای بیشتری یاد میگیرم. تئاتر جدیتر، واقعیتر و زنده است و قدرتنمایی و زورآزمایی بیشتری نیاز دارد.
البته برخلاف چیزی که اشاره کردید، بازی شما در تئاتر واکنشهای زیادی در پی داشت و برخی از اهالی تئاتر حسابی در این باره موضع گرفتند!
منظورم استقبال مردم بود. من صرفا درباره مردم حرف میزنم، وگرنه بخشی از موضعگیریها هنوز هم وجود دارد، اما مهم نیست و کار خودم را میکنم.
بعد از پخش سریال پژمان، بازیگری برایتان جدی شد یا از همان زمانی که بازی در این سریال را شروع کردید؟
وقتی پخش شد، استقبال مردم را دیدم و پیشنهادهایی که در این باره دریافت کردم، باعث شد فکر کنم که میتوانم بازیگر بشوم اما به خودم گفتم حالا که قرار است در بازیگری بمانم، بهتر است خیلی جدی به آن فکر کنم و کارم را درست انجام بدهم.
در سریال «سالهای ابری» یک نقش جدی را تجربه کردید. بین نقشهای طنز و جدی کدامیک را بیشتر میپسندید؟
کمدی برای من جذابتر است، البته نه لزوما یک متن کمدی. همین که نقش کمدی یا دوستداشتنی و بانمک باشد، برای من کافی است و مهم نیست خود اثر کمدی و جذاب باشد.
خودتان آدم شوخ و طنازی هستید؟
به طور طبیعی نه! در جمع تعدادی از دوستان خیلی نزدیک که خیلی بیشتر با هم بودهایم و همدیگر را بهتر و بیشتر میشناسیم، تقریبا بگو بخند میکنیم.
به نظر میرسد این شوخطبعی میتواند در بازیگری طنز هم به شما کمک کند!
شاید همین طور باشد، اما کمدی مرز بسیار باریکی دارد و اگر از این مرز عبور کنید، ممکن است نتیجه بازی لوس بشود و به ذوق تماشاچی بخورد یا بینمک از آب دربیاید. بنابراین باید خیلی مراقب بود. بازی کردن نقش کمدی خیلی سخت است؛ آن هم در جامعه ایران که خیلی بسیار منتقد، باهوش و دقیق است و مردمش بهسادگی و به هر چیزی نمیخندند.
به نظر میرسد بهرام این قابلیت را داشت که برایش تکیهکلام طراحی کنید! چرا این کار را نکردید؟
بله. به این موضوع فکر کردم و به این نتیجه رسیدم بهتر است بهرام لحن خاصی داشته باشد و گاهی از آن استفاده کند؛ بنابراین از لحن نوید محمدزاده در فیلم «ابد و یک روز» الهام گرفتم و با آن ریتمی که میگوید: سمیه نرو، تو بری اینا به مامان غذا نمیدن… در نقش بهرام مثلا میگویم: زنم به من ویار دارد.. البته به نظرم متنهای پیمان قاسمخانی در همکاری با مهران مدیری آخر تکیهکلام بود و بزرگانی مثل مهران مدیری و سیامک انصاری استفاده از تکیهکلام را به نهایت رساندند. دیگر دورهاش تمام شده مگر اینکه یک تکیهکلام به قدری روی نقش بنشیند که نتوان از آن صرفنظر کرد؛ مثل «همه میدونن» و «خفه شو» در فیلم «خوب، بد، جلف» که کافی بود من یا سام درخشانی فقط یک بار بیشتر میگفتیم تا توی ذوق مخاطب بخورد.اندازه تکیهکلام خیلی مهم است، خیلی از بازیگر انرژی میگیرد و نیاز به تمرکز بالایی دارد، چون باید دقت کنم تا ببینم چند بار از تکیهکلام استفاده کردهام، کم گفتم، زیاد گفتم، به موقع بود یا نه…