کمدی ناب و متفاوت
شیش و هشت از آن دست نمایش های کمدی است که در فضا و ساختاری نو و متفاوت به سرانجام رسیده است و در آن نوعی طنز لیطف و تلخ موج می زند.
به گزارش MrArt.ir، رضا آشفته: «شیش و هشت» از آن دست نمایش های کمدی است که در فضا و ساختاری نو و متفاوت به سرانجام رسیده است و در آن نوعی طنز لیطف و تلخ موج می زند. لطیف بودنش به دلیل سادگی روابط و حاکم بودن عشق در آن است و تلخی آن هم به خاطر مرگی که در آن ماجراها را سمت وسو می دهد.
یک آقا معلم (با بازی فرزین صابونی) که عاشق خواهر یکی از شاگردانش هست، سر از خانه مرد کفاش (با بازی سیامک صفری) درمی آورد تا جیر جیر کفش هایش را بگیرد. مرد کفاش پدر این پسر (با بازی جواد پولادی) و دختر (با بازی الهام کردا) است که معلم می خواهد با خواهر این پسر ازدواج کند. از آن طرف هم یک مرد سلمونی (با بازی هدایت هاشمی) هم هست که او هم به گونه ای وارد این ماجرای عاشقانه شده است. ورود معلم مصادف می شود با معلم سر خانه شدنش تا از این پسر سر به هوا بچه ای زبر و زرنگ بسازد تا آینده اش تامین باشد. معلم هم فرصت طلایی را مناسب می داند و حالا به این بهانه می-تواند محبوب دلش را ببیند. غافل از اینکه دختر معتقد است که جیر جیر کفش آواز شیطان است و به دنبالش اتفاق ناگواری خواهد افتاد. چنانچه مادرش هم سر این جیرجیر کفش مرده است. کفاش درصدد است این کفش ها را تعمیر کند و معلم هم بارها به سلمونی می رود تا موهای ریخته اش را تمیز و مرتب کند و بتواند دل دختر را به دست بیاورد. اما عشق عیان شده دختر و مرد سلمونی انگار موجبات دل آزاری معلم را فراهم می کند. معلم می میرد و سلمونی و دختر هم ازدواج می کنند.
این از آن دست نوشته های کوروش نریمانی است که باز هم در یک فضای بیگانه و خارجی می گذرد مثل شوایک و دن کامیلو اما همه چیز رنگ و لعاب ایرانی به خود گرفته است. چراکه آنچه می گذرد ماجراهای است که ما به ازای ایرانی یا هر کشوری را هم به دنبال دارد. یعنی در آن جغرافیا و فرهنگ مشخصی حاکم نیست و از سوی دیگر روابط آدمها بر مبنای عشق که امری فراگیری و جهان شمول است، پیش می رود. ناگفته نماند که شیش و هشت تالیف است و آن دو مت دیگر نریمانی برداشتی اقتباسی از دو رمان خارجی هستند. بنابراین متن می تواند در هر جایی منجر به ارتباط و فراتر از آن درک شود. مساله هم خیلی عیان است. مردی که در سنین رو به پیری عاشق شده است بی آنکه بداند پایش لب گور است و اما این عشق هم ناکام می ماند. در عین حال تلخ است و اندوه تراژیک را به دنبال دارد چون که روابط آدمها بسیار ساده و قابل فهم است. او بنا بر نیاز روحی و روانی اش به دنبال یک رابطه ی عاشقانه است اما ناکام می ماند چون جسم اش به انتهای زندگی نزدیک و نزدیک تر می شود. و زیبایی درام هم اصرار بر این رابطه است که بی-توجه به توقف عمر و مرگ هنوز هم با تازگی و طروات موج می زند. انگار معلم کاتالیزوری است تا مرد سلمونی هم در این رقابت به سمت دختر برود و گرایش حسی و عاطفی اش بیشتر و بیشتر بشود و از آن سو هم دختر بتواند مرد ایده آل خود را انتخاب کند. یک زندگی شکل می گیرد بی آنکه متوجه عشقی در حاشیه این زندگی شده باشند. البته شده اند و اصطلاحن خود را به کوچه ی علی چپ می زنند. از یک کمدی هم بیش از این انتظاری نیست و شاید نقد و نقب آن هم تحریک آدمها برای رفتن به سمت عشق است. عشقی که الان حضورش در روبط آدمهای به اصطلاح شهرنشین و متمدن و مدرن کاملا کمرنگ و در جاهایی حتا بی رنگ شده است. این هم نکته ای است که مخاطب را متوجه عواقب بر حذر بودن از عشق خواهد کرد.
اما تفاوت در شکل اجرایی است. می دانیم که کوروش نریمانی کمدی را در همان شکل کلاسیکش می شناسد و همان گونه می نویسد و اجرا می کند. اما نیما دهقان بر آن بوده این مسیر را به گونه ای ناآشنا طی کند. او بر آن بوده تا در ساختار کمدی هنجارشکنی کند و روابط را به شکل آشنایی-زدایی از اشکال متعارف ارائه کند. نیما دهقان پسر بچه را محور قرار داده تا او از نظر کودکانه تری تمام اتفاقات را بر تخته سیاهی طراحی کند. او بچه ای متفاوت است و اگر نمی فهمد درس و مشق را به خاطر این است که بازیگوشانه به دنبال یادگیری است. او خلاق است و نامتعارف جهان را می فهمد و می آموزد و این هم شیوه ای است تا داستان را از طریق نقاشی آدمها بر تخته سیاه بتواند به نمایش درآورد. این همان ایده ی غالبی است که اجرا را به شکلی نوین پیش برده است. تئاتر ما متاسفانه کمتر دچار این شکل های بدیع و نوآورانه خواهد شد. این همان جریان تجربی است که مدعیان از آن به دورند و آنان که هیچ ادعایی ندارند هرازگاهی دچارش می شوند. ما نیاز به خلاقیت ویژه داریم تا بتوانیم تحولی عظیم در تئاترمان ایجاد کنیم. واقعن تئاتر ما دچار انحطاط فکری و اجرایی شده چون یا حرفی برای گفتن ندارد و یا اینکه در شکل دچار تکرار و کپی کردن از روی دست بیگانگان شده است. متاسفانه اینان خود را سردمداران تئاتر تجربی و آوانگارد می دانند بی آنکه بدانند به عنوان کپی کار تئاتر ما را به انحراف و ابتذال و انحطاط کشانده اند. الان عصر ارتباطات است و همه چیز خیلی زود برایمان رو خواهد شد.
نیما دهقان توانسته ما را در «شیش و هشت» دعوت به ماجرای کاملا نویی گرداند. همین خود عاملی است تا دچار حیرت شویم که این گونه هم کمدی بهتر در ذهن ته نشین می شود. تا در شکلهایی که متکی به حرکت اغراق آمیز بازیگر و شوخی های کلامی اوست. اینجا شکل و تصویر القاگر مفاهیم و ماجراها و روابط هستند و البته جریانی سخت تر به دلیل آنکه همه چیز در اجرا و ایده های ناب کارگردانی عیان شده است. شاید بشود موسیقی این کار را به گونه ای عوض کرد تا همتراز این فضا و حالت های برگزیده برای پردازش نقش ها و میزانسن آنها باشد.