مریم سرمدی بازیگر سینما و تلویزیون گفت: کلا به این افتخار می کنم که از تئاتر و با استخوان بندی درست بالا آمده ام.من به اینکه یک بازیگر تئاتر هستم خیلی افتخار می کنم.
تئاتر آنلاین، سرویس فرهنگ و هنر؛ در ادامه گفتگوهای تبریزمن با هنرمندان و بازیگران بنام سینما و تلویزیون با مریم سرمدی هنرمند محبوب کشورمان مصاحبه ای انجام داده ایم که در ادامه می آید:
۱.به عنوان سوال اول خودتان را معرفی کنید و بفرمایید چطور شد که وارد دنیای بازیگری شدید؟
مریم سرمدی ،متولد سال ۱۳۴۹هستم.در سال ۱۳۷۴وارد دانشکده سینما-تئاتر شدم و رشته بازیگری را خواندم ولی قبل از دانشکده نیز کار تئاتر می کردم.با آقای دکتر صادقی کار کردم و کلاس های آقای نادر رجب پور را میرفتم.بعد از دانشکده متمرکز تر کار کردم،کار های صحنه انجام میدادم و بعد وارد کار تصویر شدم.در سال ۸۰ نیز وارد رادیو شدم و در رادیو جوان فعالیت کردم.بعد از آن نیز کار رادیو را ول نکردم و در رادیو تهران ،در برنامه ای به نام خانه ما- که با پسرم اجرا می کردیم- کار کردم.بعد از رادیو تهران ،الان ۴ سال است که برنامه “خونه زندگی” را در رادیو سلامت ،هرروز بصورت زنده اجرا میکنیم.البته هنوز هم با رادیو جوان کم و بیش همکاری میکنم ولی بصورت متمرکز، در رادیو سلامت فعالیت دارم.
۲.صورت مهربانی دارید و باور داریم که هرکسی می تواند به راحتی با شما ارتباط برقرار کند.به نظر شما محبوبیت یک بازیگر به چیز هایی بستگی دارد؟
مردم شخصیت ما را جدای از نقش هایمان نمی بینند.مثلا چون من همیشه نقش یک مادر مهربان را بازی میکنم،اگر تصادفا من را بیرون ببینند که سر کسی داد میزنم نمیتوانند باور کنند.بنابراین چون مردم تفکیکی بین شخصیت حقیقی و حقوقی ما نمیدهند،پس محبوبیت بازیگر ها نزد مردم،صرفا بر اساس نقش هایی است که بازی میکنند.بعضا هم می تواند به برخورد های اجتماعی شان ربط داشته باشد.اما بین جوامع هنری ،محبوبیت را می توان با وقت شناسی،بی حاشیه بودن،نظم کاری و …بدست آورد.
۳.بهترین،قشنگ ترین و تاثیر گذارترین سکانس و دیالوگی که در کارهایتان بازی کرده اید،مربوط به کدام کار است؟
من دو کار با آقای حاتمی کیا بازی کرده ام که یکی فیلم دعوت و دیگری سریال حلقه سبز بود .جذاب ترین ترین سکانس هایی که کار کرده ام ،در کار های آقای حاتمی کیا بود.یکی زمانی بود که قلب بچه ام را اهدا میکردم و بالای سر کسی رفتم که قلب در سینه اش بود.من این سکانس را در سریال حلقه سبز خیلی دوست داشتم و خیلی تاثیر گذار بود.دیگری در سریال دعوت بود.خانم مریلا زارعی در نقش هووی من بازی می کردند؛من بالای سرش آمدم و باهم دیالوگ هایی داشتیم.
۴.از ابتدای حضورتان تا به اینجا،نقطه افتخار کارنامه هنری تان را بازی در کدام کار می دانید؟
من کلا به این افتخار می کنم که از تئاتر و با استخوان بندی درست بالا آمده ام.من به اینکه یک بازیگر تئاتر هستم خیلی افتخار می کنم.
۵.در ذهنتان چه نقش هایی هست که دوست دارید بازی کنید ولی تا به حال پیش نیامده است؟
نقشی که سخت و چالش بر انگیز باشد را دوست دارم بازی کنم.چون نقش های تلوزیون ،نگفته و نخوانده پیداست که قرار است که نقش چجور مادری را بازی کنی.مادر های تلوزیونی -به دلیل خط قرمز ها و ممیزی های بیش از حدی که در تلوزیون وجود دارد- با کمی اختلاف همه شان شبیه هم اند و تو نمیتوانی زن های متفاوت را در سنین میان سالی نشان دهی.به همین دلیل من دنبال یک نقش پرچالش و سخت هستم.برای بازیگر ها اصولا نقش یک دیوانه را بازی کردن خیلی قشنگ است؛من خیلی دوست دارم که چنین نقشی را بازی کنم.
۶.بیشتر شما را با نقش مثبت دیده ایم؛بنظرتان اگر به شما نقش منفی دهند ،تاثیری که باید را میتواند بگذارید؟
اتفاقا من یک سریال به نام “همه خانواده من” را برای آقای داریوش فرهنگ کار کرده ام که اصلا نقش مثبتی نداشتم و نقش یک زن بسیار شیطان صفتی که میخواست به زور ارث را از طرف مقابل بگیرد را داشتم و اتفاقا آن نقش نسبت به تمام نقش هایم در تلوزیون،متفاوت بود و خیلی هم باور پذیر بود.
۷.از تجربه تان در این سال ها برایمان بگویید؛و یک خاطره تلخ و یک خاطره شیرین از پشت صحنه و یا حین فیلم برداری، برایمان بگویید.
خاطره تلخم مربوط به زمانی بود که پسرم ۳،۴سالش بود؛ یک کار تئاتردر کانون پرورش فکری اجرا میکردیم و من مجبور بودم که پسرم را با خودم ببرم.یکی از این روز ها من پسرم را به یکی از این کارگرانی که در تالار کار میکرد و گفتم که حواست به پسرم باشد که من بروم گریم شوم.بعد از گریم آمدم دیدم که پسرم همان موقع و نزدیک اجرا ،از بالای سرسره به پایین پرت شده و چانه اش شکافته بود.اجرای من طنز بود، خودم هم خیلی به هم ریخته بودم و من مجبور شدم پسرم را به کارمندانی که آنجا بودند بسپارم که ببرند چانه اش را پانسمان کنند.شما فکر کنید وسط یک کار طنز که من در حال اجرا هستم،پسرم را با چانه پانسمان شده آوردند و ردیف اول نشاندند که من متوجه شوم که پانسمان شده است.اما آنقدر حالم بد شد که حین اجرا-که یک آهنگی را بصورت پلی بک میخواندیم-زار زار گریه می کردم.
خاطره شیرین هم از انتخابم سر کار آقای فرهنگ دارم.چون آقای فرهنگ آدم بسیار سخت گیری بودند و من آنقدر نقش های سن بالاتر از خودم را بازی کرده بودم ،خدا خدا می کردم که انتخاب شوم.ایشان در ظاهر تندخو و تند مزاج هستند ولی واقعا خیلی مهربان و گل هستند؛ولی خب من نمیشناختمشان. تا وارد شدم سریع گفتند:سرمدی اینه؟ من هم شوکه شدم و با خودم گفتم یعنی چه!این طرز برخورد است.اصلا اعتماد به نفسم را از دست دادم و حالم بدشد اما هیچ برخوردی نکردم.گفتم شما خوب هستید آقای فرهنگ؟و خندیدم.گفت: ای باباااا این میخنده تازه سنش میاد پایینتر که! و من متوجه شدم که ایشان عکس های من با گریم را دیده و زنی را می خواهد که سنش بالاتر باشد.گفتم خب اگر نمیخواهید اشکالی ندارد،من آمدم شما را نیز زیارت کردم،مسئله ای نیست.گفت:چقد زبون بازی تو! گفتم:نه به خدا ،واقعیت را می گویم،شما را ندیده بودم و الان توفیقی نصیبم شد و دیدمتان.آمدیم بیرون ومن فکر میکردم که مورد قبولشان نیستم،اما ایشان گفتند من این را میخواهم،از اخلاقش خوشم آمده است و ایشان خیلی به من لطف کردند.
۸.بعد از چندین حضور حرفه ای و بازی در کار های قابل قبول ،دغدغه این روز های خانم سرمدی چیست؟
دغدغه ام این است که یک شغل دیگری از دل بازیگری بیرون آورم که هم نزدیک بازیگری باشد و هم بازیگری نباشد و تقریبا نیز الان چنین کارهایی را می کنم.مثلا الان در یک کلینیک برای بیمارانی که دکترشان تشخیص می دهد باید روی body language(زبان بدنی)شان کار شود ،برای آنها کلاس بادی لنگوئیج و همچنین کارگاه لحن و صدا گذاشته ام.من یکی از دغدغه هایم این است که بتوانم از بازیگری در جهت درمان و کمک به مردم استفاده کنم.
۹.به نظرتان این کار تا چه حد موثر واقع شود؟
خیلی موثر واقع شد چون استقبال خیلی زیادی شد.آنقدر بادی لنگوئیج و لحن صدا برای ما بازیگران عادی شده است که فکر میکنیم این چیزی نیست و همه می دانند.اما وقتی اصول ابتدایی لحن صدا و بادی لنگوئیج را به این ها میگفتم ،این ها چنان ذوق زده میشدند که من تعجب میکردم.
۱۰.و پیشنهادتان برای جا افتاده تر شدن آن چیست؟
در دانشگاه ها درس لحن صدا را داریم ولی بادی لنگوئیج بصورت خیلی گذرا تدریس می شود.من حتی خودم هم وقتی میخواستم این کارگاه را برگزار کنم خیلی تحقیق کردم اما بیشتربه تجربیاتم رجوع کردم وگرنه کتابی به این عنوان وجود نداشت.کتاب هایی که وجود داشت ،کتاب های روانشناسان بود ،نه بازیگر ها.به نظر من باید بازیگری این کتاب بادی لنگوئیج را بنویسد که روانشناسی میداند ،وگرنه یک روانشناس نمیتواند به آنچه که ما به آن مسلط هستیم ،مسلط باشد.بنابراین کتاب ها کمکی به من نکردند و من وقتی این جلسات را برگزار کردم، دیدم که چقدر همه به آن نیاز دارند.من حتی این را در مدارس نیز تست کردم و باز هم دیدم آن ها نیز چقدر هیجان زده شدند و متوجه شدند که چقدر حرکات بدنشان در انتقال پیام به دیگران مهم است.این تجربه خیلی خوب و شیرینی برای من بود و من فهمیدم که از بچه دبیرستانی تا آدمی که برای درمان به کلینیک روانشناسی مراجعه می کند،به آن نیاز دارد.ما قرار است که این را در یک شرکت فنی به درخواست خودشان،برگزار کنیم.
۱۱.یک ورق سفید و یک خودکار دارید.اگر شاد باشید یا غمگین،چه چیزی روی آن می نویسید؟
اگر شاد باشم حتما مینویسم: “خدایا شکرت من خیلی خوشبختم”.اگر هم غمگین باشم مینویسم:”خدایا شکرت!الان حالم خوب نیست و می دانم که از این حال بیرون می آیم و باز هم خوشبخت می شوم”.
۱۲.چندین سال است که علاوه بر تجربه بازیگری موفق،تجربه گویندگی موفق را نیز دارید.اگر روزی مجبور باشید یکی از این حرفه ها را انتخاب کنید،انتخاب شما کدام است؟
هیچ کدام از این ها بی ربط به هم نیستند،من در رادیو فقط گوینده نیستم،بازیگری می کنم .ولی اگر قرار باشد پشتوانه مالی داشته باشم و به من بگویند که نگرانی مالی نداشته باش،من به راحتی وارد تئاتر می شوم.
۱۳.شما گه تجربه بازیگری در تئاتر و سینما را دارید،بنظرتان چه فرقی بین بازیگری در تئاتر و سینما هست؟
هیچ فرقی وجود ندارد.به نظرمن وقتی آدم بازیگری را یاد می گیرد ،مثل این می ماند که سوار پراید یا ال ۹۰ یا پرشیا شوید!هیچ فرقی نمی کند فقط شما باید لم یک ماشین را پیدا کنید.فرقش حتی راننده پراید یا راننده تراکتور نیست،فرقش فقط رانندگی های متفاوت است و به نظر من اگر بازیگری را بلد باشی،در هیچ ژانری ،به مشکل نخواهی خورد.
۱۴.از خصوصیات اخلاقیتان برایمان بگویید.
دروغ خیلی عصبانی ام میکند ولی مدت هاست که روی خشم خودم کار کرده ام و خیلی کمتر از گذشته خشمگین می شوم که این به مدد یک کلاس خیلی خوبی است که می روم.
من فکر میکنم دانش آموز خیلی خوبی هستم وتلاش می کنم آنچه که یاد میگیرم را به کار بیاندازم.من کتاب زیاد می خوانم اما به جهت این نمی خوانم که بگویم من چندین جلد کتاب خوانده ام،می خوانم و همه را تا جایی که بتوانم در زندگی ام استفاده می کنم.
۱۵.بحث از کتاب شد؛برای خواننده های ما چه کتابی را پیشنهاد می کنید که حتما بخوانند؟
طیف خوانندگان متفاوت است بنابراین اگر بخواهم یک رمان خوب معرفی کنم که خیلی هم بلند نباشد،رمان “تمام آنچه هرگز به تو نگفتم” است.اگر بخواهم کتابی که کمی مغز آدم را درگیر می کند معرفی کنم ،”تسلی بخشی های فلسفه” از آلندو باتن را معرفی می کنم.کتاب دیگری به نام “هربار معنای زندگی را فهمیدم،عوضش کردم” را معرفی میکنم.در حال حاضر نیز “جز از کل “را میخوانم که هنوز تمامش نکرده ام ولی خیلی خوشم آمده است.
۱۶.آیا در حال حاضر مشغول کار جدیدی هستید؟
کماکان هرروز صبح در رادیو اجرا داریم،ولی در یک سریال شش قسمتی نیز با آقای فرزین مهدی پور کار میکنم؛آقای مهدی پور خودشان تهیه کننده و پسرشان کارگردان هستند.
۱۷.وضعیت سریال های تلوزیونی و سریال های مخصوص نمایش خانگی را الان چطور میبینید؟
در هرجایی وقتی آدم درست سر آن کار باشد،یعنی کار درست انجام می شود،حال سریال تلوزیونی باشد یا نمایش خانگی باشد.چون در نمایش خانگی نیز با اینکه خط قرمز ها کمتر است،با این حال سریال هایی دیده می شود که اصلا هیچ چیز نیست و فیلم نامه و کارگردانی خیلی ضعیفی دارند.به نظر من هر کارگردانی در هرقسمتی می تواند کار کند به شرطی که درست انتخاب شده باشد.
۱۸.تا به حال تبریز تشریف آورده اید؟
نه،متاسفانه فقط یک بار بصورت گذرا از داخل شهر رد شده ام. دوست دارم تبریز را خیلی بشناسم.
۱۹.تاثیر فضای مجازی را در دیده شدن ،مطرح شدن و معروفیت هنرمندان چطور میبینید؟
متاسفانه تاثیر زیادی بر روی بعضی ها می گذارد ولی به نظر من اصلا راه درستی نیست.متاسفانه الان رسم شده است و آدم هایی را انتخاب میکنند که فالور بیشتری دارند و این اتفاق بیشتر برای کسانی که کم سوادند و فرهنگشان برای انتخاب بازیگر پایین است ، می افتد.حتی اگر کسی خود من را بخواهد از این فضا انتخاب کند،باز هم نمی پسندم.
۲۰.به جز کار های هنری،به کار های دیگری نیز مشغول هستید؟
خارج از هنر ،مادر و خانه دار هستم و این دو کار جزو بزرگترین و اولین کار های زندگی ام است.حتی اگر به من بگویند شغلت چیست میگویم مادر هستم و بعد بازیگر هستم و به جز کار های هنری، به کار دیگری مشغول نیستم.
۲۱.در ایام محرم و صفر هستیم،اگر صحبتی به مناسبت این ایام دارید،بفرمایید.
من معتقدم که هر آدمی در هر مذهبی که باشد ،کافی است عدالت پیشه باشد تا بزرگ شود؛ امام حسین(ع) نیز بابت عدالت پیشگی اش بزرگ شد.بنابراین اگر من صرف نظر از قضایای دینی و مذهبی بخواهم به واقعه عاشورا نگاه کنم،می گویم گه علت پیدا شدن وقایع عاشورا یکی کج فهمی و بدفهمی زمان خودش بود و دیگری به تعبیر واقعی، مظلوم واقع شدن امام حسین بود.بنابراین حتی اگر من در مذهب دیگری نیز بودم،باز امام حسین برایم محترم و مهم میشد.
۲۲.سخت ترین تصمیمی که در زندگی تان گرفته اید،چه بوده است؟
تصمیمی بود که من مجبور شدم انتخابش کنم و به هیچ شکلی نمیتوانستم از آن منجلاب بیرون بیایم.انتخاب من در فیلم عرق سرد بود .روزی که با من صحبت شد نقش یک چیز بود ، روزی که برای قرارداد رفتیم،نقش چیز دیگری بود و تراکم دیگری داشت،روزی که برای دورخوانی رفتم،باز تراکم دیگری داشت و اولین روز ضبط ،هیچ چیز از این نقش باقی نمانده بود.تمام آن سه روزی که سر ضبط بودم ،یکسره سر درد داشتم و از تصور اینکه اینجا جای من نیست حالم بد می شد.شما اگر فیلم را ببینید هیچ جای فیلم من را نمیبینید.و حتی یک سکانس که من با باران کوثری حرف میزنم که گفتم حداقل این یک سکانس در فیلم باشد،در آن سکانس نیز ایشان پلانی را انتخاب کرده است که زانو به پایین من دیده می شود.اگر هر بازیگر دیگری بود،اولین روزی که سر ضبط آمده بود با این وضعیت، قطعا نمی ماند و میرفت.ولی من این کار را نکردم برای اینکه احساس کردم حرفه ای نیست.فیلم بسیار خوبی است ولی من ناراحتم از اینکه دوست عزیز من، سهیل بیرقی با اینکه توانایی من را میدانست ،با من در فیلم طوری رفتار کرده بود که انگار من هنرور هستم.خیلی روز های بدی برای من بود چون تصمیم خیلی بدی گرفتم. واقعا از ایشان که دوست عزیز و باسواد من هستند،گله مند هستم.
۲۳.برای سفر به کجا می روید که خوش بگذرد؟
اینکه کجا بروم برای من مهم نیست،من با جمعی که انتخابشان کنم به من خوش می گذرد.بنابراین آن جمع ممکن است در این فشم کنار تهران باشد و یا در خانه ما باشد.
اما واقعا آب و طبیعت خیلی میتواند حال من را خوب کند.
۲۴.اگر به گذشته برگردید ،چه چیزی را تکرار نمیکنید؟
اینکه به آدم ها زود اعتماد نکنم.اعتماد های بسیار سریع من خیلی در تصمیم های بعدی من موثر بود ،بعضی از انتخاب هایم را تکرار نمیکنم.
ولی اگر بخواهم موردی عرض کنم،اگر به گذشته برگردم ،رشته بازیگری را در دانشکده های دولتی برای تحصیل انتخاب نمیکنم.چون من فکر میکردم به آنچه که دارم خیلی چیزها اضافه خواهد کرد ؛اما رفتم و دیدم که واقعا گرایش اشتباهی بوده و وقت تلف کردن بوده است.من بازیگری را در حدی که آنها میخواستند یاد بدهند بلد بودم و باید میرفتم رشته ای میخواندم که حداقل چیزی از ان نمیدانم.
۲۵.آیا می شود یک شبه ره صد ساله را رفت؟
ظاهرا از انتخاب بازیگرانی که در بعضی از سریال ها صورت میگیرد ،نشان می دهد که می شود ره صد ساله رفت.ولی خیلی این فضا را درک نمیکنم و فکر می کنم که همه چیز یک سلسله مراتبی دارد و نمی شود یک شبه ره ساله رفت.اگر آنطور بود ،الان فیلم وحید جلیل وند بعد از اینهمه سال فعالیتش در سینما و تئاتر و رادیو و تلوزیون،تازه امسال نماینده اسکار نمیشد.
به نظر من اصل ماندگاری است و اتفاقا خیلی از آدم هایی را دیده ام که وقتی میخواند یک شبه ره صد ساله را طی کنند،ماندگاری ندارند.اگر میخواهیم به بقا فکر کنیم ،این امکان پذیر نیست.
سوال های پاسخ کوتاه:
۱.یک نام هنری برای خودتان انتخاب کنید:
میمیک
۲.شاعر زندگی تان:
مولانا
۳.تکیه کلامتان:
“واقعا”
۴.خواننده و آهنگ ساز محبوبتان:
آقای علیرضا اعصار ، سالار عقیلی و از آهنگ سازان در خارج از کشور رامین جوادی خودمان را خیلی دوست دارم و از کلاسیک ها بتهون را خیلی دوست دارم.
۵.بازیگر و کارگردان محبوبتان:
از نظر من خانم آدینه همه چیزشان کامل است و فقط یک بازیگر نیستند.در میان آقایان،آقای پرستویی،نصیریان و مرحوم انتظامی را نام میبرم.
در بین کارگردانان مرحوم کیارستمی مثال نزدنی هستند.کارهای اول آقای مهرجویی را خیلی دوست داشتم.
۶.اهل فوتبال هستید؟
نه ،آنقدر چیزی از فوتبال نمی دانم که وقتی بازی های جام جهانی را با بچه ام میدیدم خنده اش میگرفت،چون مثلا گاهی برای تیم رقیب دلسوزی میکردم و نمیفهمیدم.
۷.شخصیت کارتونی محبوبتان:
من عاشق دوبله موش خواربودم ،چند روز پیش نیز دوبلور عزیز این شخصیت فوت کردند.
۸.کاری که هرگز قادر به انجام دادن آن نیستید:
قتل و دزدی
۹.برای اولین بار یک اعتراف کنید.
اعتراف می کنم که دیروز وقتی تهیه کننده مان در کار رادیویی مان،از پارتنر من تعریف کرد،من خیلی حالم بد شد و بعد با خودم کلنجار رفتم و دیدم که ناراحتی ام بی مورد بوده است.
۱۰.برای اولین بار یک خبر از خودتان به ما بدهید.
من امروز شنیدم سریال آقای شاه حسینی را که کار کرده بودیم،قرار است که آذرماه پخش شود و من خیلی خوشحال شدم.چون این سریال هفت ماه است که به دلایل مالی خوابیده است و خودمان نیز امیدی به پخش شدنش نداشتیم.
۱۱.مهمترین درسی که از زندگی یاد گرفته اید؟
“این نیز بگذرد” و “مارا به سخت جانی خود این گمان نبود”.
۱۲.وحشتناک ترین کاری که در طول عمرتان انجام داده اید ،چه بوده است؟
من رانندگی بلد نبودم، سر فیلم برداری بودیم و من به کسی نگفتم که بلد نیستم .در یک اتوبان ،بدون اینکه چیزی از رانندگی بدانم رانندگی کردم.
۱۳.عجیب ترین اختراع بشر:
تلفن
۱۴.هنری که هنوز رو نکرده اید:
هنری که هنوز رو نکرده ام به شکل جدی تدریس کردن است.من راجب تدریس کردن خیلی ادعا دارم،چون خیلی خوب بلد هستم که کلاس و بچه ها را در دستم بگیرم .
۱۵.سخت ترین سوالی که از شما پرسیده شده است:
نمیدانم
۱۶.به عنوان حرف آخر،اگر مطلبی هست که دوست داشتید بگویید ،یا سوالی که دوست داشتید پرسیده شود،بفرمایید.
از آنجایی که من مادر هستم و اصل کارم زنانگی و مادر بودن و خانه داری است؛من خیلی دلم میخواد که در مصاحبه ها کمی عمیق تر به این ارتباط شغل ما و این دو وجه مان پرداخته شود.من خودم می دانم که برای تربیت و بزرگ کردن بچه ام ،بازیگری بسیار کمک کرده است.تا جایی که من خیلی از ایراد ها را در بچه ام میدیدم ،می آمدم در بازی هایش می انداختم و در کار های نمایشی که برای سرگرمی برایش اجرا میکردم ،این ها را می گنجاندم.درواقع ایراد های خود بچه ام را در شخصیت هایی که فردی بودند،می انداختم و به خودش اجازه میدادم که ایرادش را ببیند؛همان کاری که ما در تئاتر انجام می دهیم.برای مثال؛ من برای اینکه به او بفهمانم که آزار دادن دیگران کار بدی است،به او به، اشتباه گفتم که من در بچگی آنقدر شیطون بودم که می رفتم زنگ های همسایه ها را میزدم و فرار میکردم.اما بچه ام با ذوق گفت وای چه کار جالب و جذابی !و من فهمیدم که چه کار اشتباهی کردم و درواقع بچه تشویق به انجام آن کار شده است.برای اینکه به او بفهمانم که کار بدی است،به بیرون خانه آمدم و بعد از ده دقیقه آمدم زنگ زدم ،آمد پشت اف اف گفت کیه؟من جواب ندادم.رفتم یک دقیقه دیگر آمدم و زنگ زدم و هربار که اینکار را میکردم با ترس بیشتری جواب میداد و دیگر دلم ریش شد. رفتم داخل و دیدم دارد گریه می کند و می گوید مامان یه نفر در و میزد و جواب نمیداد ،من ترسیدم.من هم فرصت را مناسب دیدم و گفتم ببین وقتی که من هم در بچگی این کار را میکردم،چه کار بدی بوده و چقدر بچه های داخل آن خانه وحشت کرده اند.گفت اره مامان چه کار زشتی بوده و خلاصه توانستم به او بفهمانم که کار خوبی نیست.در خیلی از این چنین مواردی ،من به کمک بازیگری توانستم،وظیفه مادری ام را به نحو احسن انجام دهم.
از مصاحبه خیلی خوشم آمد،خیلی روان و خودمانی بود و آدم می توانست در آن خیلی راحت ،دروغ نگوید.
گفت و گو:دانیال برهانی – تبریز من