نقد نمایش اتاق به کارگردانی فاطمه علی حسینی
تئاتر آنلاین – سید علی تدین صدوقی : پینتر هماره ساختار زبانی خود را دارد. او از سکوت و مکث و تکرار و… درنهایت شیوه پینترسک استفاده میکند که نگاه دیگرگونهای را بازکرده و مخاطب را به فکر وامیدارد. سکوتی که دلهره و ترس را در پی دارد. ازنظر پینتردو نوع سکوت وجود دارد.
پینتر هماره ساختار زبانی خود را دارد. او از سکوت و مکث و تکرار و… درنهایت شیوه پینترسک استفاده میکند که نگاه دیگرگونهای را بازکرده و مخاطب را به فکر وامیدارد. سکوتی که دلهره و ترس را در پی دارد. ازنظر پینتردو نوع سکوت وجود دارد. سکوتی که در آن شخصیت کلامی به زبان نمیآورد و سکوتی که در آن مدام شخصیت حرف میزند. حرفهایی که گاه مبتذل مینماید. در هردو وجه شخصیت عاجز از ایجاد ارتباط است.
او نمیتواند مکنونات خود را بیان کند. ازاینرو مدام حرف میزند و ذهنش در سکوت کامل است. درواقع با جاری شدن فراوان واژهها بر زبان بیان دشوارتر میشود. هر دو مورد از سکوت برای پنهان کردن شخصیت بکار برده میشوند. ازنظر پینتر دیالوگ شکلی از عمل و کنش دراماتیک و نمایشی میان کاراکترهاست. دیالوگهایی که از ویژگی تکرار برخوردارند واین تکرار خود نشانهای از مکرر بودن زندگی بیهوده انسانی است.
پینتر تحت تأثیر بکت و کافکاست که برخوردی اگزیستانسیالیستی با مسائل زندگی دارند. او شاید اگزیستانسیالیسم خود را دارد. پینتر جز نمایشنامه نویسان پیشرو و مدرن است؛ اما کمتر خود را به شیوه و سبکی خاص وابسته میداند. بیشتر نمایشنامهها پینتر در یک اتاق میگذرد. در این نمایش نیز شخصیتهای او در یک اتاق هستند. آنها هراسناکاند و میترسند و تشویش دارند
آنان از چه میترسند؟ بهطورقطع از چیزی که خارج از اتاق است. در دنیای بیرون. بیرون از اتاق دنیای ترسناکی است که بر وجود آنها سایه افکنده و سنگینی میکند. ازنظر پینتر ما همه در آن اتاق هستیم؛ و یا به زبان دیگر هرکدام از ما اتاق خود را داریم. اتاق جز لاینفک نمایشنامههای پینتر است.
ما همگی در اتاق هستیم در بیرون دنیایی است غیرقابل وصف، دلهرهآور و عجیب و ترسناک، دهشتناک و هراسآور. پینتر در مصاحبهای میگوید: « معتقدم که دلهره و اضطراب وجودی هرگز بهسادگی ترس مجرد و انتزاعی و فیلسوفانه نیست، بلکه اساساً بر تجربه یک فرد در اروپا هیتلری استوار است».
پینتر در خصوص نمایشنامه اتاق میگوید«این زن پیر در اتاقی زندگی میکند که بهسختی آهن است. او این اتاق را بهترین اتاق ساختمان میداند. در ضمن نمیخواهد چیزی درباره زیرزمین مرطوب و چندشآور آن بداند. دنیای خارج در نظرش سرد و یخزده است. او در اتاق گرم و راحت خود امنیتی کامل دارد؛ اما تصورش واقعی و حقیقی نیست چون ورود تازهواردی تعادل زندگیاش را بر هم میزند.»
این مسئله درواقع در خصوص نمایشنامه جشن تولد نیز صادق است. تفاوت پینتر با کافکا وبکت در واقعی بودن آثار اوست. او برخلاف آنها در دنیای غیرواقعی، فانتزی و رؤیایی سیر نمیکند. او آثارش هماره بر پایه رئالیسم است بر اساس آدمهای واقعی از دنیای واقعی با اتفاقات واقعی و قابللمس. مسایلی را که در ارتباط آدمها با یکدیگر میتوان دید. در روابط اجتماعی، خانوادگی و خصوصی افراد.
پینتر درگیر با واقعیات روزمره مردم است. باوجوداین رئالیسم، پینتر یک درامنویس واقعگرا نیست. دیالوگها و شخصیتهایش واقعی هستند. اما تصور و مفهوم کلی او تلفیقی از رمزگونگی، ابهامآمیز بودن و نوعی شاعرانگی است. همین عناصر او را از دیگر نویسندگان واقعگرا متمایز میکند. در آثار او حتی رگههایی از گروتسک نیز بهوضوح قابلمشاهده است.
پینتر میگوید «زمانی که یکی از نمایشهای من شروع میشود شما خود را در برابر یک موقعیت مییابید. اینیک موقعیت ویژه است. مانند موقعیتی که دو شخصیت در یک اتاق به وجود میآورند. موقعیتی که از پیش تعیین نشده بلکه دقیقاً در همان لحظه خلق میشود. او میگوید با توجه به سطح آگاهی ما از روانشناسی و پیچیدگیهای عمیق و ناشناخته روح انسان چطور میشود ادعا کرد که، ما میدانیم منشأ تحرکات انسانی چیست و شخصیتها را از پیش طوری بنویسم که دیدگاههای ما را بهعنوان نویسنده بازگو کنند .»
در بروشور نمایش اتاق که در تئاتر رویال کورت در 8 مارس 1960 میلادی روی صحنه رفت پینتر در یادداشتی بی امضا خطاب به تماشاکنان اینگونه نوشت « بپذیریم که مردی در یک اتاق است و بهزودی ملاقاتی خواهد داشت. بدون شک ملاقاتکننده هدفی خواهد داشت. اگر دو نفر در این اتاق زندگی میکنند. برخورد با او یکسان نخواهد بود. مردی که در اتاق است. از ورود ملاقاتکننده یا خوشحال میشود یا ناراحت ملاقاتکننده نیز چنین وضعی دارد … هردو میتوانند در اتاق بمانند یا خارج شوند هر راهحلی در مورد حرکات میتواند وجود داشته باشد.»
او در نمایش اتاق پینتر هالهای از ابهام و سردرگمی و عدم اطمینان به گرد شخصیتهایش به وجود میآورد. خود اتاق نیز در هالهای از ابهام است. اتاقی از یک ساختمان که گویی معلق بین طبقه زیرزمین و طبقات بالا که تاریک است و معلوم نیست به کجا ختم میشود قرار دارد. برت شوهر زن « رز» در سکوت کامل است. زن حرف میزند که صرفاً حرف زده باشد. رز ترس و هراس از بیرون وعدم ارتباطش با برت را در قالب کلماتی روزمره میریزد. پرواضح است که او تلاش مضاعفی برای راضی نگهداشتن برت انجام میدهد. او بسیار مضطرب و نگران به نظر میرسد.
برت اما تمام تلاشهای او را به هیچ میانگارد. زن برای حفظ رابطه اشان میکوشد اما مرد همچنان سر دو بیروح است. او به وانتش همچون جنس مخالف مینگرد گویی وانت جای رز را برایش گرفته است البته وانت برت استعارهای از زنبارگی اوست اینکه او با زنان دیگر سرش را گرم میکند. سفر او در شب زمستانی بیانکننده سمبولیک یک رابطه غریزی فاتحانه است همه اینها رز را از چشم برت انداخته و دیگر مهرش در دل او جایی ندارد.
زمانی که پیرمرد سرایدار وارد اتاق میشود برت همچنان سرد وبی روح و ساکت نشسته است. گویی که هیچگاه صحبت نمیکرده. پیرمرد اما گوشهایش سنگین است و حرفهای بیهوده و عبث میگوید. شاید هم دیگر نمیخواهد چیزی را بشنود. زمانی که برت و کید میروند. زوجی جوان به خانه رز میآیند آنها به دنبال صاحبخانه میگردند تا اتاقی را اجاره کنند. شاید این دو بهنوعی جوانی رز و برت باشند.
مرد آقای «سندرز» میگوید مردی که در زیرزمین زندگی میکند گفته است که اتاق شماره 7 خالی است. رز با شنیدن این حرف وحشت و هراسش دوچندان میشود. گویی در شرف از دست دادن اتاق گرم و امن خودت است. رز میگوید هیچ اتاقی در این ساختمان خالی نیست و اتاق شماره هفت همین اتاق است و میبینید که خالی نیست و مال من است. از دست دادن اتاق برای رز بهمنزله مرگ است با رفتن زوج جوان آقای کید دوباره وارد میشود و میگوید مردی نابینا در زیرزمین چند روز است که منتظر است تا شوهرتان بیرون برود میخواهد با شما ملاقات کند. رز ابتدا نمیپذیرد. سپس از ترس آنکه زمانی که برت هست آن مرد به اتاقشان بیاید، به کید میگوید که مرد را به بالا بیاورد. مردی سیاهپوست و نابینا وارد میشود رز تا سر حد جنون به او توهین میکند اما مرد میگوید از طرف پدرش برای او پیغامی دارد. پدرش خواسته که او برگردد. مرد نابینا او را سال مینامد رز با شنیدن این نام شوکه میشود. شاید مرد پدر رز باشد این نیز در پردهای از ابهام باقی میماند. نابینایی او میتواند نشانهای از مرگش باشد شاید او از دنیای ارواح آمده تا رز را با خودش ببرد نابینایی هم یکی دیگر از المانهای کارهای پینتر است.
درنهایت برت میآید و باآبوتاب شروع به صحبت میکند او از وانتش و از سفرش میگوید. که چگونه وانت را کنترل کرده و… در ادامه برت بدون هیچ مقدمهای مرد نابینا را موردتهاجم قرار داده و او را میکشد و سپس بهنوعی رز را نیز موردحمله قرار میدهد. رز فریاد برمیآورد که جایی را نمیبیند شاید این استعارهای از مرگ او باشد.
اتاق بهمثابه مخفیگاهی است که رز در آنجا پناه گرفته و از گذشته خود و از هویت خود گریخته است او نمیخواهد که به گذشته بازگردد. شاید این باز استعارهای از یهودیان زمان جنگ جهانی دوم باشد که از دست نازیها فرار میکردند و با تغییر و یا مخفی نگاهداشتن هویت خود سعی در نجات خویش و خانواده اشان از دست نازیها را داشتند.
درنهایت اتاق میتواند اوضاع انسان امروز نیز باشد. انسانی که در دنیای امروز هرلحظه با ترس و هراس و اضطراب و استرس زندگی میکند. دنیایی که در آن جنگ و نسلکشی، عدم ارتباط، شرایط اجتماعی نامناسب عدم درک متقابل، فقدان اخلاق و ارزشها و… بیداد میکند و بردهداری نوین و سرمایهداری حرف اول را در آن میزنند. دنیایی که در زیر یوغ صنعت و دود آهن پیشرفتهای عجیبوغریب هرلحظه از انسانیت تهی میشود.
پینتر درجایی به بازیگرانش میگوید « شاید من چیزها را پیچیده میکنم؛ اما این پیچیده کردنها باارزش است. تا بهطور کامل مفاهیمی را که به ما القا میشوند کشف نکنیم این کلمات نمیتوانند واقعی باشند.» بدین معنا اگر بازیگری قادر نباشد به آنچه که در زیر متن آثار او جریان دارد دست پیدا کند. دیالوگهایش از پویایی وحیاتی که دارند خارجشده و آثارش سست و بیمایه و پیشپاافتاده جلوه میکنند.
پس اگر بازیگران به شکلی کامل و دقیق به اجرای نقش خود بپردازند، بیننده بهگونهای مستمر خود را در اختیار درک و دریافت موضوع میگذارد. پینتر با نگاهی موشکافانه برای شخصیتهایش شناسنامه میسازد و آنها را در موقعیتی قرار میدهد که ازنظر تماشاگران منطقی و واقعی است. در این میان باید گفت که رحیم نوروزی در نقش « کید» و رؤیا میرعلمی در نقش رز توانستند تا حدودی بدین مهم دست یابند. رحیم نوروزی در نقش کید به درک دراماتیک شخصیت رسیده بود. هرچند که سکوتها و مکثها و تکرارها، ریتم و طنز گروتسک نهفته در زیر متن و… میباید در کل نمایش موردبررسی مجدد قرار گیرند تا با خواست متن و شیوه خاص پینتر که به «پینترسک» معروف است همسو گردد.
باید گفت نمیتوان رد پای مسعود دلخواه بهعنوان مشاور کارگردان را در این نمایش نادیده گرفت؛ مانند جایی که رز کره را روی نان میمالد و به برت میدهد و برت آن را میبلعد که در فرهنگ غرب نشان از فردی خودخواه، کمتوجه به دیگران تا حدودی شهوتران و پیرو غریزه و… است. درنهایت شاهد اجرای قابلتأمل بودیم. به کارگردان و گروه خسته نباشید میگویم.
ایران تئاتر