روایت بیضایی از اجرای طرب نامه پس از ۲۳ سال
تئاتر آنلاین، نمایش «طرب نامه» به نویسندگی و کارگردانی بهرام بیضایی، در کوپرتینو، در ایالت کالیفرنیا در روزهای ۲۶ و ۲۷ مارس و همچنین ۲ و ۳ آوریل ۲۰۱۶ اجرا می شود.
طرب نامه با نویسندگی و کارگردانی بهرام بیضایی
در این نمایش که فضایی شاد، شوخ و شنگ و موزیکال دارد، افشین هاشمی، بازیگر نام آشنا و مژده شمسایی، همسر بهرام بیضایی نیز در کنار گروهی از ایرانیان بازی می کنند.
طرب نامه ساختمانی هزار و یک شبی دارد و زبان آن، ترکیبی از شعر و آواز است و با موسیقی و رقص هم همراه.
بهرام بیضایی درباره این نمایش یادداشتی نوشته است. می خوانیم:
طرب نامه
حافظ آن روز طربْ نامه ی عشق تُو نِوشت
که قلم بر سَرِ اسبابِ دِلِ خُرَّم زَد!
طَرَبْ نامه را در ۱۳۷۳ خُورشیدی و در سفری بُریده بُریده و یک ماهه میانِ زمین و هوا نوشتم، و همان روزها دریافتم نمایشنامه یی در من نوشته می شَوَد نه برای صحنه یی با تعریف های قراردادی امروزی – که برای اصلِ تختِ حوضی و اجرایی میان جمعیّت. طربْ نامه خُود را به مَن چنین نشان داد که از بُن در یک عروسیِ فرضی می گُذَرَد و زمانِ بلندِ آن از آغازِ تاریکی تا سَرِ سپیده ی پگاه بایستی. خُوشبختانه محرومیّتِ صحنه یی دَه سال پیش تَر و هجده سال پَس تَر از پاییز ۱۳۵۸ به من آموخته بود که امیدی برای اجرایَش نَبَندَم – و طربْ نامه داشت خُودَش را چنان که می خواست می-نوشت.
طَرَ بْ نامه از هر یک از گونهْ های پیشْ شناخته ی تختِ حوضی چهره های اصلی آن را وام می گیرَد؛ از گونه ی خانگی حاجی و زَنْ حاجی، از گونه ی افسانگی درویشِ ناشناس، از گونه ی تاریخیْ نما سلطان و وزیر و سرداران و گزمه ها – و این هَمه کنار شخصیّت های تکرار شَونده ی همه ی گونه ها؛ جوانِ عاشق و دخترِ پریشانِ زیرِ سِتَم و نُوکری به نامِ پُرشگونِ مُبارک. طَربْ نامه بَر اینان همچنین چهره های ناگُفته ی تختِ حُوضی را می اَفزاید: شاعر و زَنی روی بَسته، جلّاد، بندهْ فروش، عارفْ نمای مکّارِ چندْچِهره، مردُمِ خیابانی چون قَدّارهْ بند و جاهل و رِند و لوتی و دستفروش و پااَنداز؛ و ویژه مُطرب های دُورهْ گرد: مَزَنْ تار، باجی، زَنپوش و جوانْ پوش؛ و در این ساخت شانزده داستانِ اصلی و بیش از آن داستان کوتاهِ فرعی را دَر هَم می بافَد تا به ساختار یگانه یی برسَد از شهری آشُفته و بی سامان تا بیش و کَم، آن سوی داستان هایی را نشان بدهَد که تختِ حُوضی زیرِ فشارِ همیشگیِ متظاهران و اخلاقْ فروشان نمی توانست بر صحنه آوَرَد.
یازده سال بعد از نوشتن طربْ نامه، به امید رهاشُدن از وسوسه ی نُومیدانه ی تجربه ی صحنه یی اَش بر تختِ حوضِ خانه یی قدیمی و میان تماشاگران، متن سَر و تَهْ زَده ی قابلِ چاپی از کتابچه های چرکنویس آن بیرون کشیدم؛ با حذف بسیار داستان ها و ترانه ها و چهره های گُذَرَنده و تکّه های چندانی از داستان شاعر و زَنَش و رقیب اَش، و نیز بسیار گوشه های داستانِ مُطرب ها – که انتشار آن را هم به فرمایشِ حکیمانه ی خُود فرمودَند: باشد روزگاری که فضا بازتَر شود!
اکنون، بیست و سه سال پس از نگارشِ طربْ نامه، با پیدا شدنِ بختِ نمایش آزادانه ی آن – نه در ایران، که بسیار دور از آن؛ در دانشگاهِ استنفوردِ کالیفرنیا – بیش و کم هَمه ی تکّه های حذف شُده را برگردانده و از نُو به هم پیوند داده اَم، و اِمروز اجرای آن به نظرم خواب می رسد. من این خواب را تقدیم می کُنَم به هَمه ی مطربان گُمنام و توهینْ شُده ی قرن ها در ایران – که جهانیان را جُز شادی نخواستند و خُود جُز اندوه نَبُردَند!
زمان و مکان بختِ اجرا بر تَختِ حُوض و میانِ تماشاگران را از ما گرفته است، وگرنه به چشمِ خویش گواهِ گنجایش های دستِ کَم گرفته شده ی تختِ حُوضی در جایگاه واقعی اَش می بودیم. شما که طربْ نامه را نه بر تختِ حوض، بر صحنه ی نمایش می بینید بی گمان نخستین و اِی بَسا که واپسین تماشاگرانِ آن در همه ی تاریخ جهان خواهید بود؛ از آن که اجرای طربْ نامه در هیچ کُجای دیگر این کُره ی خاکی – جُز اکنون و اینجا؛ که زبان و فرهنگ ایران را پشتیبانانی بیش از تعارف است – -عملی نتوانستی شُد. در ایران اگر می شُد، شده بود؛ و دیگر جهان فارسی نمی دانند!
سپاسگُزاریِ من از دکتر عباس میلانی، مدیر مرکز مطالعات ایرانْ شناسی دانشگاه استنفورد، که این تجربه با دِلْ به دریا زَدَنِ ایشان جامه ی عمل پوشید، مرزی نمی شناسد.
سپاسگُزارم از نزدیک ترین تا دورترین همکارانَم در این آزمونِ صحنه یی که صبر مَرا آزمودَند و سختگیری اَم را تحمّل کَردند؛ و سپاسگُزارم از شما دوستدار فرهنگ و زبان خویش، که خواهانِ بهترید!
بهرام بیضایی
نوروز ۱۳۹۵